وقتی یک استراتژی جواب میدهد، چرا باید آن را تغییر داد؟ در ۲۴ ساعت اول پس از تصرف دمشق، ابو محمد جولانی، رهبر گروه پیروز هیئت تحریر الشام، سعی کرد خود را متعادل نشان دهد. او به سوریها قول داد که نسبت به حامیان رژیم سابق انتقامی در کار نخواهد بود و اعلام کرد که گروه تحت حمایت ترکیه به دنبال سوریهای است که همه سوریها، بدون در نظر گرفتن دین، بتوانند در صلح زندگی کنند. او تلاش نکرد که گذشته رادیکال خود را انکار کند. جولانی، که به دلیل حمایت از القاعده با ۱۰ میلیون دلار جایزه از سوی وزارت خارجه آمریکا تحت تعقیب بود، اما پس از تصرف سوریه و برکناری بشار اسد، گفت که اصلاح شده است. بسیاری از تحلیلگران و روزنامهنگاران به او باور داشتند و دیپلماتها نفس راحتی کشیدند.
با این همه، کسی نباید چندان بیخیال باشد. کتاب دستوری که جولانی در سوریه به کار میبندد، پیشینهای در انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران با آیتالله روحالله خمینی و همچنین در انتخابات نوامبر ۲۰۰۲ ترکیه با رجب طیب اردوغان دارد.
در اول فوریه ۱۹۷۹، کمی پس از فرار محمدرضا شاه از ایران، آیتالله روحالله خمینی با استقبال فراوانی به وطن بازگشت. سه میلیون ایرانی در فرودگاه تهران به او خوشآمد گفتند. ایرانیان و دیپلماتهای خارجی شاه را به دلیل نقض حقوق بشر مورد انتقاد قرار میدادند اما در امام خمینی کسی را میدیدند که به دنبال کشوری بهتر و پیشروتر بود. ریچارد فالک، استاد دانشگاه پرینستون که در دولت جیمی کارتر تأثیرگذار بود، در مقالهای در نیویورک تایمز از کاخ سفید خواست تا امام خمینی را بپذیرد. فالک توضیح داد: «تصویر او به عنوان یک فرد متعصب، ارتجاعی و حامل تعصبات خام به طور خوشبینانهای نادرست به نظر میرسد.» او افزود: «مشاوران نزدیک او همگی افرادی میانهرو و پیشرو هستند که سابقهای قابل توجه در توجه به حقوق بشر دارند.» امام خمینی ممکن است در دهه ۱۹۶۰ مخالف حقوق زنان و برابری مسلمانان و غیرمسلمانان بوده باشد، اما گفتوگوی امام خمینی درباره تغییر نظر او چیزی بود که کارتر میخواست بشنود. حتی زمانی که امام خمینی حکمرانی ترس را آغاز کرد، وزارت خارجه ایالات متحده دولت جدید را پذیرفت. بسیاری از رسانهها نیز همین کار را کردند. استیون ارلانگر، روزنامهنگار جوانی که در نهایت به خبرنگار ارشد دیپلماتیک نیویورک تایمز تبدیل شد، یک روز قبل از تصرف سفارت آمریکا مقالهای نوشت و ادعا کرد که «مرحله دینی به پایان خود نزدیک میشود.»
علت این سردرگمی درباره امام خمینی و اهداف او، اظهارات خودش بود. در حالی که یک سال قبل از انقلاب اسلامی در فرانسه تبعید بود، بارها به خبرنگاران و دیپلماتهای غربی آنچه را که میخواستند بشنوند، میگفت. در ۷ نوامبر ۱۹۷۸ به آسوشیتد پرس گفت: «میل شخصی، سن و سلامتیام اجازه نمیدهد که شخصا نقشی در ادارهٔ کشور پس از سقوط نظام کنونی داشته باشم.» در ۱۶ نوامبر ۱۹۷۸ به گاردین گفت: «نمیخواهم قدرت یا دولت را به دست بگیرم؛ علاقهای به قدرت شخصی ندارم.» همان روز به یک خبرنگار تلویزیون اتریش گفت: «نمیخواهم رهبر جمهوری اسلامی باشم؛ نمیخواهم دولت یا قدرت را به دست بگیرم. فقط مردم را در انتخاب سیستم هدایت میکنم.» او به رویترز گفت: «پایه حکومت اسلامی ما بر پایه آزادی گفتگو است و با هر نوع سانسوری مبارزه خواهد کرد.» بعدها قول داد: «حقوق اقلیتهای مذهبی در جمهوری اسلامی با احترام رعایت خواهد شد.»
اما به محض اینکه قدرت امام خمینی تثبیت شد، لحن دیگری به خود گرفت. روز ۱۳ مارس ۱۹۷۹ به دانشجویان ایرانی در قم گفت: «به کسانی که از دموکراسی حرف میزنند گوش ندهید، همهٔ آنها ضد اسلام هستند… ما همه قلمهای مسموم کسانی را که دربارهٔ ملیگرایی، دموکراسی و چیزهای اینچنینی صحبت میکنند میشکنیم.» پنج ماه بعد درباره اختلافات سیاسی گفت: «باید این روشنفکران را هشدار دهیم که اگر به دخالتهای خود ادامه دهند، نابود خواهند شد.» نظامیگری او با قدرتش افزایش یافت. در همان ماه، به مدرسه فیضیه قم گفت: «کسانی که به نام دموکراسی در صدد فساد و نابودی کشور ما هستند، سرکوب خواهند شد. آنها از یهودیان بنیقریظه بدترند و باید به دار آویخته شوند.» دورهای از ترس و وحشت آغاز شد که هنوز نیز ادامه دارد.
با افزایش قدرت اردوغان نیز همین روند صورت گرفت. در ابتدا، مقامات آمریکایی نسبت به برنامه دینی اردوغان نگرانی داشتند. او یکی از پیروان اخوانالمسلمین بود که در زمان شهرداری اش در استانبول، سکولاریسم را بیاعتبار میکرد. در آغاز شهرداری خود در ۱۹۹۴ گفت: «شکر خداوند متعال، من خادم شریعت هستم.» سال بعد، خود را «امام استانبول» توصیف کرد. در ۱۹۹۷، راهنمای بَرکَنشده او، نجمالدین اربکان، اولین نخستوزیر اسلامگرای ترکیه شد. او بلافاصله تلاش کرد سیاست خارجی ترکیه را از غرب به سمت جهان اسلام تغییر دهد. در همین حالتی بود که اردوغان شعری را قرائت کرد که مساجد را به سرنیزههای خود تشبیه کرده بود. پس از اینکه ارتش ترکیه اربکان را مجبور به استعفا کرد، اردوغان برای تحریک دینی زندانی شد.
زمانی که در نوامبر ۲۰۰۲ با اکثریتی در پارلمان به قدرت سیاسی بازگشت، اردوغان نهایت تلاش خود را به کار برد تا نگرانیهای غرب را تسکین دهد. «ما ضامنان این سکولاریسم [ترکیه] هستیم»، او اطمینان داد: «و مدیریت ما به وضوح این را ثابت خواهد کرد.» دیپلماتهای آمریکایی تبدیل او را تأیید کردند. دنیل فرید، معاون وزارت خارجه در امور اروپایی گفت حزب اردوغان «نوعی حزب دموکرات مسیحی مسلمان» است، یعنی اصلاً دینی نیست. کاندولیزا رایس و کالین پاول از دموکراسی اردوغان تحسین کردند، و جورج دابلیو بوش در ۲۷ ژوئن ۲۰۰۴ به خبرنگاران در آنکارا گفت: «من بسیار قدردان مثال کشور شما هستم در رابطه با اینکه چگونه میتوان یک کشور مسلمان بود و در عین حال کشوری را داشت که دموکراسی، حاکمیت قانون و آزادی را در بر گیرد.»
اردوغان، مانند امام خمینی، عملگرایی را برای فراهم آوردن زمانی برای تجمع قدرت تظاهر کرد. اوایل کار خود، رهبر ترک توضیح داده بود: «دموکراسی مانند تراموا است. شما سوار آن میشوید تا به مقصدتان برسید و سپس پیاده میشوید.» در حالی که مقامات غربی سیاست خود را بر اساس خوشبینی در مورد تحمل و تعهد او به دموکراسی تنظیم کردند، میزان قتل زنان در ترکیه ۱۴۰۰ درصد افزایش یافت، زیرا محافظهکاران اسلامی احساس کردند که میتوانند قتلهای ناموسی را با مصونیت اجرا کنند. اردوغان نظام بانکی ترکیه را به سمت مالی اسلامی هدایت کرد، به حماس توجه کرد، پشتیبانی لجستیکی برای دولت اسلامی فراهم کرد، و بر اقلیتهای مذهبی سرکوب کرد. امروز، ترکیه تنها در ظاهر یک حامی تروریسم است. آن با استفاده از صنایع نظامی خود از گروههای رادیکال پشتیبانی میکند، از ملایان سومالی گرفته تا تروریستهای تحت حمایت پاکستان در کشمیر.
بازگشت به سوریه: در حالی که جولانی به روزنامهنگاران غربی اعتدال را موعظه میکند، سیگنالهای متفاوتی به سوریها میفرستد. جولانی اعلام پایان رژیم اسد و پیروزی شورشیان را نه از کاخ ریاستجمهوری یا پارلمان، بلکه از مسجد اموی دمشق، مکانی که خلافت اول اسلام بوده، اعلام کرد. نمادگرایی واضح بود. همچنین فراخوانهای تلویزیونی جنگجویان جولانی برای ادامه حرکت به سوی بیتالمقدس و سپس مکه بود. در همین حال، مسیحیان به صورت جمعی از حلب، دومین شهر بزرگ سوریه، فرار میکنند. آنها از کسانی که پشت سر پیروزمند هیئت تحریر الشام بودند شناخت دارند و میدانند که آنها بسیار کمتر از ادعایشان معتدل هستند.
اندک افرادی از زوال رژیم اسد متأثر خواهند شد، اما دشمن دشمن لزوماً دوست نیست. جولانی ممکن است ارتباطات القاعدهای خود را آشکارا رها کند، اما گرایشهای ایدئولوژیکی او به وضوح مشخص است. همانطور که شبهنظامیان سنی قدرت را تثبیت میکنند، سوریه ممکن است به موتور تولید بیثباتی بیشتر تبدیل شود. اسرائیل میتواند از خود دفاع کند، اما اردن آسیبپذیر و از پیش آماده برای شورش است، زیرا شاه عبدالله دوم به صدای مردم خود گوش نمیدهد. ابو مصعب الزرقاوی، رهبر تروریست پشت شورش سنی در عراق، نه تنها اردنی بود، بلکه او بیشتر نماینده قاعده در مناطق فقیرنشین پادشاهی امروز است تا استثنا. در همین حال، عربستان سعودی همچنان در برابر واکنش اسلامیستهایی که میتوانند از شبهنظامیان سوریه الهام بگیرند، آسیبپذیر است، بهویژه وقتی که عناصر محافظهکار و جوانانی که در پی اصلاحات ولیعهد محمد بن سلمان به لحاظ اعتقادی عقبافتادهاند، ناراضی هستند.
این موضوع طنزی است که در حالی که آمریکاییها و اروپاییها به دیپلماسی روشنفکرانه خود افتخار میکنند، اسلامگرایان غالباً از سادهانگاری آنها بهره میبرند. در سوریه، اکنون واشنگتن، بروکسل و سایر کشورها ممکن است برای سومین بار همان اشتباه را مرتکب شوند.