اما دیگر رژیمهای مستقر در سراسر جهان با گروههای شورشی توانمند مشابهی روبرو شدهاند و بسیار بهتر عمل کردهاند و حتی پیروز شدهاند. حقیقت این است که نیروهای اسد در بسیاری از جنگ ۱۳ ساله عملکرد ضعیفی از خود نشان دادند که در نهایت منجر به فروپاشی رژیم شد.
فروپاشی سریع رژیم اسد در سوریه در آخر هفته حداقل تا حدی گواهی بر بهبود مهارتهای جنگی نیروهای شورشی است. در آستانه آخرین حمله، حیات تحریر الشام (HTS)، گروه شورشی پیشرو، چندین قابلیت چشمگیر از جمله واحدهای تخصصی شبانه، اسکادران های پهپادهای انتحاری، موشک های کروز دست ساز و ترور در اعماق خطوط دشمن را توسعه داده بود. گروه های شورشی اختلافات خود را کنار گذاشتند تا بر یک هدف مشترک تمرکز کنند: برکناری بشار اسد.
فروپاشی سریع رژیم اسد در سوریه در آخر هفته حداقل تا حدی گواهی بر بهبود مهارتهای جنگی نیروهای شورشی است. در آستانه آخرین حمله، حیات تحریر الشام (HTS)، گروه شورشی پیشرو، چندین قابلیت چشمگیر از جمله واحدهای تخصصی شبانه، اسکادران های پهپادهای انتحاری، موشک های کروز دست ساز و ترور در اعماق خطوط دشمن را توسعه داده بود. گروه های شورشی اختلافات خود را کنار گذاشتند تا بر یک هدف مشترک تمرکز کنند: برکناری بشار اسد.
اما دیگر رژیمهای مستقر در سراسر جهان با گروههای شورشی توانمند مشابهی روبرو شدهاند و بسیار بهتر عمل کردهاند و حتی پیروز شدهاند. حقیقت این است که نیروهای اسد در بسیاری از جنگ ۱۳ ساله عملکرد ضعیفی از خود نشان دادند که در نهایت منجر به فروپاشی رژیم شد.
بشار و پدرش حافظ اسد به دنبال شکل دادن به نیروهای مسلح سوریه برای مقابله با بزرگترین تهدیدی بودند که رژیم با آن مواجه بود: کودتای نظامی. در خاورمیانه از سال ۱۹۴۵ تا ۲۰۱۱، دیکتاتورها به طور قابل توجهی بیشتر احتمال داشت که قدرت خود را از سرنگونی نظامی از دست بدهند تا اینکه از طریق یک قیام یا تهاجم خارجی سرنگون شوند. حافظ اسد که در سال ۱۹۷۰ پس از یک دوره دو دهه ای که شامل کودتای مکرر در سوریه بود، قدرت را به دست گرفت، تلاش کرد اطمینان حاصل کند که کودتای او آخرین کودتای کشور خواهد بود. او و بشار بعداً تلاش کردند توانایی نیروهای مسلح را برای حرکت علیه آنها به قیمت کارآمدی رزمی محدود کنند.
اسد از طریق فرآیندی که به عنوان ضد کودتا شناخته میشود، چندین گام از جمله خفه کردن ارتباطات، ارتقای وفاداران در پستهای ارشد، غفلت از آموزش، و ایجاد آژانسهای اطلاعاتی متعدد برای نظارت بر ارتش و یکدیگر برداشتند. اگرچه این گام ها در جلوگیری از اکثر چالش های نظامی برای حکومت آنها موفق بود، اما توانایی نیروهای مسلح را برای مبارزه با شورشیان و همچنین دشمنان خارجی مهیب مانند اسرائیل مختل کرد.
هر دو اسد رده های بالای ارتش سوریه را با حلقه کوچکی از اعضای خانواده و افسرانی که وفاداری فرقه ای به رئیس جمهور داشتند، پر کردند. حافظ با وجود داشتن ۹ لشکر، ارتش را به ۵ لشکر سازماندهی کرد، زیرا فقط پنج مرد مورد اعتماد خود را پیدا کرد. او همچنین به دنبال وحدت تلاش در میان عناصر ارتش خود نبود. یک ارتش متحد راحت تر می تواند کودتا را انجام دهد. از هم گسیختگی و گسست تا جنگ داخلی سوریه و پس از آن ادامه یافت: فرماندهان ارشد سوری مکرراً با هم نزاع می کردند، زیردستان بر سر اهداف متضاد و وفاداری سلسله مراتب را می شکستند، و حتی گاهی درگیری های فیزیکی و درگیری های مسلحانه بین افسران ارشد.
مسائل دیگر توانایی بشار اسد را برای پاسخگویی به قیام، از جمله همپوشانی سرویسهای اطلاعاتی، محدودیتهای اشتراکگذاری اطلاعات، و محدودیت در آموزش در مناطق شهری، مهار کرد. چندین دهه انباشتن وفاداران فرقه علوی اسد در افسران ارشد ارتش، اکثریت سنی این نیرو را خشمگین کرد. در آستانه جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱، ترس اسد از ارتش خود باعث شد که نیروهایش از بین رفته و روحیه خود را تضعیف کنند و اکثریت نیروها با معترضان همدردی کردند.
هنگامی که اعتراضات در سال ۲۰۱۱ در سراسر کشور گسترش یافت، نگرانی اصلی اسد این بود که چگونه از نیروهای وفاداری مشکوک برای وحشیانه کردن مخالفان استفاده کند. اسد تدابیر شدیدی اتخاذ کرد تا اطمینان حاصل کند که نیروهایش در میدان جنگ فرار نخواهند کرد. واحدهایی که تصور میشد کمتر قابل اعتماد هستند، در پادگانهای خود حبس شدند، با این فرض که سربازانی که با مردم در تماس بودند فرار میکنند. بخش اعظم ارتش در سال اول جنگ از مرخصی محروم شد. اسد دستور داد به سربازان و افسرانی که هر گونه نشانه ای از بی وفایی نشان می دهند تیراندازی، بازداشت، دستگیر یا شکنجه شوند. استراتژی او از این جهت کارساز بود که یگانهای سوری به طور دسته جمعی در روزهای اولیه جنگ فرار نکردند، اما سربازان و واحدها به دنبال فرار از جنگ بودند که در برخی مواقع نتایج ویرانگری به همراه داشت.
ارتش برای زمانی که واحدهایش با معترضان و شورشیان در تماس بودند، نظم منحصربهفردی برای نبرد طراحی کرد. در دهها مورد، واحدهای اطلاعاتی به تکتیراندازان مستقر در پشت تشکیلات ارتش دستور دادند تا به سربازان سوری که به معترضان یا شورشیان شلیک نمیکردند شلیک کنند.
اسد از آنجایی که بیشتر ارتش را به دلیل ترس از بی وفایی کنار گذاشت، تنها می توانست بخشی از قدرت رزمی را که در اختیار داشت، روی کاغذ به نمایش بگذارد. این بدان معناست که اسد نمی تواند نیروی کافی برای سرکوب شورش ها در سراسر سوریه را در هر زمان به کار گیرد. رژیم در ابتدا نیرو را علیه شهرها متمرکز کرد – اما با این کار، شهرهای دیگر را به دلیل نداشتن نیروهای کافی به شورشیان از دست داد. این رویکرد شهر محور به شورشیان آزادی عمل داد تا به مناطقی که تحت کنترل رژیم نیستند عقب نشینی کنند و تبدیل دستاوردهای ارضی به ضربات پایدار برای نیروهای دولتی دشوار شود. نتیجه این کار بیشتر یک رویکرد ضربتی بود تا یک برنامه جامع برای سرکوبی شورش یکبار برای همیشه.
مسائل روحی و اعتماد نیز تلاشهای ضد شورش سوریه را آزار میداد. فرماندهانی که از سرکوب رژیم ابراز پشیمانی می کردند یا مظنون به بی وفایی بودند، در حصر خانگی یا ناپدید شدند. در این فرهنگ بی اعتمادی متقابل، افسران دائماً به دنبال پیشی گرفتن، تضعیف یا دور زدن یکدیگر بودند.
به حاشیه راندن مداوم و تغییر شکل واحدها، نیروهای مسلح را تا سال ۲۰۱۲ به ترکیبی از پرسنل ارتش، افسران اطلاعاتی، باندهای طرفدار رژیم و جنگجویان شبه نظامی تبدیل کرد. این نیروها، وقتی با گلوله باران و حملات هوایی در مقیاس وسیع تقویت شدند، توانستند بر مخالفان غلبه کنند. با عملیات آهسته و از جلو که بر نیروی بی رحم متکی بود.
در سال ۲۰۱۳، در آغاز مداخله گسترده ایران در جنگ داخلی سوریه، ژنرال ایرانی قاسم سلیمانی ظرف چند روز به این نتیجه رسید که ارتش سوریه در مبارزه با شورشیان که اکنون شروع به بسیج در واحدهای متعارف کرده بودند، “بی فایده” است. عوامل ایرانی، متحدان حزبالله لبنان و پشتیبانی هوایی روسیه بر بیشتر نبردها مسلط بودند و نیروهای سوری در صورت لزوم از آنها حمایت میکردند. هنگامی که واحدهای ایرانی مانورهای نظامی اولیه را علیه شورشیان انجام دادند، مانند حملات انبر یا حملات شبانه، شورشیان تا حد زیادی دست و پا زدند – نشانه ای از عملکرد ضعیف نیروهای اسد.
نیروهای روسیه و ایران به ایجاد عدم تعادل در قدرت آتش کمک کردند که به نیروهای طرفدار رژیم امکان داد تا به آرامی بیشتر سوریه را پس بگیرند و در دهه آینده به بن بست مطلوبی برسند. با این حال، حتی زمانی که آنها در بهترین حالت خود بودند، فساد و ناتوانی نیروهای سوریه را با مشکل مواجه کرد. با پیشرفت جنگ و فرسایش درآمدهای رژیم، واحدهای آن به منابع دیگر رانت و سودهای غیرقانونی روی آوردند تا از رفاه مالی خود اطمینان حاصل کنند. توخالی شدن ارتش سوریه به حدی فراگیر شد که چارلز لیستر، محقق سوریه، کارآیی این نیرو را تا تشکیلات نخبه آن کمتر از شبه نظامیان طرفدار رژیم ارزیابی کرد. با این حال، تا زمانی که ایران، حزبالله، روسیه و شبهنظامیان بار اصلی جنگ را بر عهده بگیرند، نیروهای رژیم سوریه میتوانند از این انحراف تلاشها خلاص شوند.
با توجه به حواس پرتی روسیه از جنگ در اوکراین و ایران به دلیل درگیری با اسرائیل، که حزب الله نیابتی خود را از بین برده است، این رژیم دیگر نمی تواند وضعیت موجود را حفظ کند. نیروهای سوری، ضعیف، پریشان و تضعیف روحیه، نتوانستند تلاش کافی برای مهار شورشیان انجام دهند. اگرچه هیچ کس در جامعه بین المللی سرعت فروپاشی رژیم را پیش بینی نکرد، اما نباید تعجب آور بود. نیروهای سوری در جنگی بودند که برای جنگیدن طراحی نشده بودند و به شدت به حمایت خارجی متکی بودند. نیروهای رژیم که در مواجهه با تغییرات راکد بودند، توسط جنایات سازمانیافته فاسد شده بودند و سلسله مراتبی نداشتند، به جز تزلزل فزاینده وفاداری به اسد، نیروهای رژیم به سادگی سقوط کردند.
با معیارهای دیگر دیکتاتوری ها، اسد هم موفقیت و هم شکست بود. بله، رژیم پس از سال ها جنگ داخلی به سرعت فروپاشید. اما اسدها با به دست آوردن قدرت در یکی از بی ثبات ترین دوره های تاریخ خاورمیانه، بیشتر از همتایان خود زنده ماندند. بشار اسد ۱۳ سال جنگ داخلی را ادامه داد که در آن حداقل نیم میلیون نفر از شهروندانش کشته شدند. و او به موقع از سلطنت کنارهگیری کرد و به یک بازنشستگی امن در تبعید رفت.