آیا ما از آن درس آموختهایم؟ اگر ایالات متحده آمریکا در امور تلآویو گرفتار نشده بود، این بمبگذاری هرگز رخ نمیداد. هدف بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، درگیر کردن ایالات متحده در یک جنگ گستردهتر در خاورمیانه تا حدودی محقق شده است. اوایل این ماه، نیروهای آمریکایی برای دومین بار در سال جاری، در انهدام موشکهایی که ایران به تلافی حملات اسرائیل به منافع ایرانی شلیک کرده بود، به طور مستقیم درگیر شدند. ایالات متحده همچنین اهدافی در یمن را، حتی با بمبافکنهای سنگین B-2 دوربرد مورد حمله قرار داده است.
این درگیریها در یمن، همانند تبادل آتش با ایران، نتیجهی مستقیم سیاستهای اسرائیل در سرکوب فلسطینیان و کشتار در نوار غزه پس از حملهی ۷ اکتبر حماس است. یکی از تازهترین گسترشهای دخالت ایالات متحده در جنگهای اسرائیل، استقرار سیستم دفاع موشکی تاد در اسرائیل است، به همراه حدود ۱۰۰ نفر از پرسنل نظامی آمریکایی برای کار با آن. چنین استقرارهایی نه تنها آمریکاییها را به صورت فزایندهای در معرض خطر قرار میدهد، بلکه نتانیاهو را نیز به تشدید بیشتر جنگهایش با کاهش اثرات اجتنابناپذیر تلافیجویی از جانب کسانی که اسرائیل به آنان حمله میکند، تشویق میکند.
با ادامه یافتن تشدید حملات اسرائیل بدون هیچ پایانی در چشمانداز، و با تمرکز اخیر این تشدیدها بر حمله اسرائیل به لبنان که باعث تکرار برخی از رنجها در غزه شده است، آمریکاییها باید بیاندیشند که چگونه ایالات متحده درگیر یک جنگ اسرائیلی در گذشته شد و نتیجهی تراژیک آن درگیری که این هفته ۴۱ سال پیش رخ داد، چگونه بود.
اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد و این آغاز اشغالی بود که تا سال ۲۰۰۰ به طور کامل پایان نیافت. آن تهاجم اسرائیلی به لبنان، همانند تهاجم کنونی، به طور مستقیم به همان سیاست اسرائیل برای ضرب و شتم و سرکوب فلسطینیان مرتبط بود. هدف اصلی اسرائیل در سال ۱۹۸۲ نابود کردن توانمندیهای ساکن در لبنان، در آن زمان، متعلق به سازمان آزادیبخش فلسطین و خارج کردن آنها از شامات بود. اسرائیل همچنین درصدد بود تا تعادل نیروها در لبنان را که پیشتر درگیر جنگ داخلی شده بود، به نفع نیروهایی که به اسرائیل گرایش داشتند تغییر دهد.
تهاجم و اشغال اسرائیل بهطور قابل توجهی رنج مردم لبنان و همچنین آوارگان فلسطینی را افزایش داد. یکی از وحشتناکترین نقاط اوج آن، قتلعام در اردوگاههای پناهندگان صبرا و شتیلا در سپتامبر ۱۹۸۲ بود. شبهنظامیان فالانژ حدود ۳,۰۰۰ غیرنظامی را قتلعام کردند، در حالی که متحد فالانژ، نیروهای دفاعی اسرائیل، منورهایی شلیک کردند تا کشتار بتواند در طول شب ادامه یابد.
چند هفته پیشتر، ایالات متحده تحت دولت ریگان موافقت کرد تا تفنگداران دریایی ایالات متحده را به همراه گروههای کوچک نظامی از فرانسه، بریتانیا و ایتالیا، به عنوان بخشی از یک نیروی چندملیتی به لبنان اعزام کند. حداقل در ظاهر، این اعزام هدف صلحبانی نجیبانهی فرو نشاندن خشونت در لبنان را داشت. اما مردم لبنان و دیگر ناظران دلیلی برای دیدن اقدامات ایالات متحده بهعنوان جانبداری از اسرائیل و نیروهای سیاسی داخلی که اسرائیل به آنها تمایل داشت، داشتند.
علاوه بر زمینهی کلی رابطهایالات متحده و اسرائیل، دستاورد اصلی نیروی چندملیتی تسهیل خروج سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان بود که بخشی از هدف اسرائیل در تهاجم به لبنان در وهله اول بود. علاوه بر این، همانند دیگر استقرارهای پرسنل نظامی ایالات متحده به مکانهای خطرناک از قبل، منطق مرگبار حفاظت از نیرو آغاز شد و صلحبانی به اقدام تهاجمی تبدیل شد. رئیسجمهور ریگان “دفاع فعال” را در برابر نیروهای دشمنی که برای تفنگداران دریایی تهدیدی محسوب میشدند، مجاز دانست، با این نیروهای دشمن که همچنین دشمنانی برای اسرائیل و متحدان شبهنظامی لبنانیاش بودند.
درگیری ایالات متحده بر روی زمین با آتشبار دریایی حمایت شد که پستر شامل نبرد با استفاده از گلولههای ۱۶ اینچی از ناو جنگی نیوجرسی به اهدافی در کوههای نزدیک بیروت بود.
تمام این موارد علاوه بر نفرت معمول عناصر داخلی از هرگونه حضور نظامی خارجی است که در مواقع و مکانهای دیگر منجر به واکنشهای خشونتآمیز، از جمله تروریسم انتحاری شده است.
پاسخ مرگبار به اقداماتی که ایالات متحده در لبنان انجام میداد، در ۲۳ اکتبر ۱۹۸۳ رخ داد. در این روز، یک راننده انتحاری با کامیونی پر از مواد منفجره وارد ساختمان فرودگاه بیروت شد که تفنگداران دریایی آمریکا از آن به عنوان سربازخانه استفاده میکردند. انفجار این کامیون بمبگذاری شده منجر به کشتهشدن ۲۲۰ تفنگدار دریایی و ۲۱ نفر دیگر از پرسنل نظامی آمریکا شد. این مرگبارترین روز برای نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده از زمان نبرد ایووجیما در جنگ جهانی دوم بود و بالاترین شمار کشتهشدگان در یک روز برای ارتش آمریکا از زمان روز نخست تهاجم تعزیتی در ویتنام در سال ۱۹۶۸ تا آن زمان بود.
این ادعا مشروع است که این بهای سنگین بیهوده پرداخت شده است. ایالات متحده نیروهای خود را خارج کرد و نیروی چندملیتی چند ماه بعد منحل شد، در حالی که جنگ داخلی لبنان تا سال ۱۹۹۰ ادامه یافت و اشغال بخشهایی از لبنان توسط اسرائیل برای ۱۰ سال دیگر ادامه پیدا کرد.
مسئولیت این بمبگذاری به نام جهاد اسلامی ادعا شد، که بعد از آن عمومًا به عنوان عناصری شیعه لبنانی که به تجمعی به نام حزبالله تبدیل شدند، شناخته شد.
حزبالله پیدایش و رشد اولیه خود را در دهه ۱۹۸۰ مدیون مقاومت قاطعانه علیه تهاجم و اشغال اسرائیل بود. این حزب هرگز به دنبال درگیری با ایالات متحده بر اساس نوعی ایدئولوژی فراملیتی مانند القاعده نبوده است. حزبالله بهطور جدی بر اهداف خود یعنی کسب و حفظ قدرت سیاسی در لبنان، دفاع از منافع شیعیان لبنان و دفاع از لبنان به طور کلی در برابر تجاوزات اسرائیل تمرکز داشته است.
عملیات خارجی حزبالله بر اساس این اهداف رشد کرده است. این شامل دو بمبگذاری علیه منافع اسرائیل یا یهودیان در بوئنوس آیرس است که هر یک از آنها پاسخ به حملات اسرائیلیها در خاورمیانه بود و حمایت حزبالله از متحد محلی خود، رژیم اسد در سوریه. تنها حملهای به منافع ایالات متحده که ممکن است دور از مبارزه در لبنان به نظر برسد و حزبالله ممکن است نقش غیرمستقیمی در آن داشته باشد (با پشتیبانی از عناصری مشابه در عربستان) — بمبگذاری در برجهای الخبر در عربستان سعودی در سال ۱۹۹۶ — بار دیگر ناشی از حضور نظامی ایالات متحده بود که مورد کینه قرار گرفت.
بمبگذاری در سربازخانه تفنگداران دریایی در سال ۱۹۸۳ نتیجه مستقیم گیر افتادن ایالات متحده در یکی از جنگهای تهاجمی اسرائیل بود. بدون آن درگیری، این بمبگذاری هرگز رخ نمیداد.
بهایی مشابه برای گیر افتادن ایالات متحده در جنگهای کنونی اسرائیل لزوماً در لبنان پرداخت نخواهد شد. ضرباتی که تهاجم اسرائیلی بر تواناییهای حزبالله در لبنان وارد کرده است احتمالاً توانایی آن برای عملیات نامتقارن در جاهای دیگر را کاهش نداده است. تمایل حزبالله برای استفاده از این توانایی علیه منافع ایالات متحده به میزان نزدیکی ایالات متحده به حملات مرگبار اسرائیل و تشابه آن حملات به ویرانیهای وحشتناک غزه بستگی دارد.