ترور دبیرکل حزبالله، حسن نصرالله، نقطه عطفی است که چشمانداز امنیتی خاورمیانه را بازتعریف خواهد کرد. قائممقام او، نعیم قاسم، “ادامه مقاومت” را وعده داده و ادعا کرده است که حزبالله قاطع و بدون عقبنشینی باقی خواهد ماند، در حالی که اسرائیل به تجاوز زمینی به جنوب لبنان ادامه داده است. ایالات متحده باید قاطعانه عمل کند تا این آخرین جنگ بین اسرائیل و لبنان باشد.
در عرض چند روز، حزبالله — که زمانی به جواهر تاج و الگوی ایران برای تثبیت سلطه خود بر منطقه شهرت داشت — بهطور استراتژیک تضعیف شده و سه افسانه دیرینه را در یک ضربه نابود کرده است.
افسانه اول: حزبالله و نیروهای نیابتی ایران نیروهای شکستناپذیر هستند، مقدر به پیروزی در جنگهای فرسایشی و تعیین چشمانداز امنیتی منطقه. استراتژی بزرگ ایران، که هدف آن بیرون کردن ایالات متحده از خاورمیانه بود، پیش چشم ما در حال فروپاشی است. واشنگتن نباید تردید کند.
رئیس سابق اطلاعات عربستان سعودی، زمانی بهطور معروف اظهار داشت که “ایران یک ببر کاغذی با پنجههای فولادی است.” این پنجهها — نیابتیهایش که کشورهای منطقه را به ناکامی کشاندهاند — اکنون به باری برای رژیمی تبدیل شدهاند که تنها بر روی بقای خودش متمرکز است. غرور ایران را میتوان در چارچوب استراتژی ایالات متحده که توسط دولت اوباما اجرا شد و بر مسئله هستهای تمرکز داشت و بر اهمیت رفتار بدخواهانه منطقهای ایران توجه نمیکرد، درک کرد. این رویکرد بهطور غیرمستقیم اعتماد بهنفس ایران در استراتژی بزرگ خود و تصور اینکه “محور مقاومت” — شبکهای از نیروهای نیابتی مسلح، همچون حزبالله، حماس، حوثیها و شبهنظامیان ایرانی در سوریه و عراق — شکستناپذیر است را تقویت کرد.
افسانه دوم: ایران مستقیماً برای نجات نیروهای نیابتی خود مداخله خواهد کرد و یک جنگ منطقهای همهجانبه را آغاز خواهد کرد. نصرالله، بهعنوان برجستهترین چهره در این شبکه، نقش مرکزی حزبالله بهعنوان یک مشاور و شریک در محور مقاومت را به تصویر میکشید. تصمیم حزبالله برای باز کردن جبههای محدود با اسرائیل در حمایت از حماس در ۸ اکتبر ۲۰۲۳، اجرای کامل استراتژی ایران برای جبهههای متحد را نشان داد، که در آن نیابتیهای تهران تشکیل یک تئاتر به هم پیوسته را دادند که به آن اجازه میدهد قدرت را مانور دهد و دشمنانش را تهدید کند، همه در حالی که توجهات را از درگیری مستقیم با اسرائیل منحرف میکرد. ترور نصرالله و از بین بردن رهبری حزبالله در عرض چند روز پیامی واضح ارسال کرد: ایران نمیتواند و نخواهد توانست از ارزشمندترین دارایی خود حمایت کند. درخواست تهران برای پنج روز عزاداری در حالی که وزارت امور خارجهاش بهوضوح اعلام کرد که نیروهای کمکی برای کمک به حزبالله اعزام نخواهد کرد، پیامی قویتر ارسال کرد: ایران برای حفظ بقای خود از نیروهای نیابتیاش صرفنظر خواهد کرد.
برای روشن بودن، حمله موشکی دوم ایران به اسرائیل، که تنها تلفات گزارششده آن تاکنون یک فلسطینی بوده است، شایسته توجه است اما باید به آن بهعنوان یک حمله نمایشی نگاه کرد که موقعیت بیثبات ایران را نشان میدهد. پس از چهار دهه ایجاد حزبالله، متحد اصلی منطقهای آن بهطور عمومی نابود شده است. ناکامی ایران در تصمیمگیری قاطعانه در برابر پیشروی نیروهای اسرائیلی به لبنان، تنها به افزایش ناامیدی نهتنها در بین پایگاه حزبالله، بلکه در سراسر شبکههای نیابتیاش منجر شده است. اگر ایران میتواند بهراحتی حزبالله را در بحرانیترین ساعتش رها کند، چرا باید متحدان دیگرش انتظار داشته باشند که متفاوت باشد؟
در حالی که ایران به تماشاچی تبدیل شده و میبیند که دههها سرمایهگذاریهای پرهزینهاش بهویژه اقتصاد تحت تحریماش چگونه میپاشد. در عین حال، از راهاندازی حملهای که ممکن است به جنگی همهجانبه با اسرائیل یا ایالات متحده منجر شود، اجتناب کرده است، جنگی که تنها قطعیتش سقوط رژیم خواهد بود. ایران عملاً جنگ بازدارندگی را باخته است و میتوان آن را وادار کرد تا از بیثباتسازی منطقه شامات دست بکشد.
افسانه سوم: شکست دولتی لبنان، که با تصرف نظامی حزبالله در سال ۲۰۰۸ تثبیت شد، وضعیتی دائمی است. در حالی که حزبالله خود را بهعنوان قدرت اساسی در لبنان مستقر کرده است، این کار را با استثمار و اجبار رقبای داخلیاش، بهصورت یک توافق اهریمنی، انجام داده است. در اصل، این توافق به حزبالله اجازه داده است تا اهداف استراتژیک منطقهای ایران را بههزینه شرکای خلیجی لبنان دنبال کند، در حالی که یک نخبگان سیاسی فاسد دولت لبنان را به زوال کشاندهاند. با عدم رسیدگی به ترورهای سیاسی و اخلالگری نظاممند حزبالله و بهجای آن انتخاب توافقهای نیمه توافقی، نظیر توافقنامه دوحه ۲۰۰۸، جامعه بینالمللی عملاً لبنان را به حزبالله و ایران واگذار کرد.
دولت موقت لبنان، که نماد طبقه سیاسی بیاعتبار آن است، فاقد هر دو مشروعیت و توانایی است تا از وقوع فاجعه انسانی قریبالوقوع جلوگیری کند. این دولت نمیتواند حتی چند روز جنگ را مدیریت کند — و در عین حال بیش از یک میلیون نفر ناچار به ترک خانههایشان بودهاند. این دولت نهتنها مردم خود را ناکام میگذارد، بلکه هر فرصتی برای گرفتن حمایت بینالمللی برای بازسازی کشور پس از این جنگ را نیز از بین میبرد. تلاشهای اخیر نخستوزیر موقت نجیب میقاتی و رئیس مجلس نبیه بری برای آتشبس و اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل چیزی جز یک نیرنگ جدید از ذینفعان وابسته به حزبالله نیست. از همه مهمتر، این رویکرد امتحان شده و ناکام مانده است. از سال ۲۰۰۶، ناتوانی آنها در بهره برداری از فرصتهای ارائه شده توسط قطعنامه ۱۷۰۱ به حفظ وضعیتی منجر شده است که بازگشت به جنگ را تقریباً اجتنابناپذیر میکند. اینها نه مذاکرهکنندگان معتبری هستند؛ بلکه بخشی از مشکلاند.
واشنگتن باید بالاخره روایت درست درباره لبنان را دریافت کند — و بهجای ابراز تأسف برای عدم وجود یک اپوزیسیون معتبر، باید درک کند که شریک دلخواهش امروزه تحت نظرش نابود شده، سیاستمداران برجستهاش به قتل رسیدهاند، همه بدون هیچ مجازاتی. با اینحال، مردم آن تقریباً تمام راهکارهای دموکراتیک را برای رهایی از فشارشان امتحان کردهاند. برای سالها، لبنانیها در خطوط فرقهای و جغرافیایی اعتراض کردند. هنگامی که آن تلاشها شکست خوردند، احزاب سیاسی جایگزین تشکیل دادند و در انتخابات شرکت کردند و اکثریت پارلمانی حزبالله را شکستند و فضایی تاریخی برای کاندیداهای جایگزین ایجاد کردند. تلاشها برای تحقق خواسته اعتراضات عمومی ۲۰۱۹ بهمنظور تشکیل دولتی از تکنوکراتهای مستقل توسط ایجاد یک دولت وابسته به حزبالله و با ارعاب ناکام شد. تحقیق قضائی طارق بیطار درباره انفجار بندر بیروت در اوت ۲۰۲۰، که با موانع و ارعاب مواجه شد، بیشتر خطرات نادیده گرفتن این موضوع را که دموکراسی تنها زمانی میتواند زنده بماند که از خشونت سیاسی آزاد باشد، نشان میدهد. در مواجهه با یک دشمن ذاتاً غیردموکراتیک که توسط یک قدرت منطقهای حمایت میشود، مردم عادی بهتنهایی چه میتوانند بکنند؟
این جنگ لبنان نیست. اکثریت لبنانیها نمیخواهند این درگیری را و کشوری که سالها از فروپاشی اقتصادی رنج میبرد نمیتواند هزینه آن را تحمل کند. اما اگر ایالات متحده به برخورد با حزبالله بهعنوان شریک اساسی در مذاکرات نحوه حل این درگیری ادامه دهد یا با طبقه سیاسی دزدسالار که بهجای آن مذاکره میکند بازی کند، مردم لبنان هزینه را خواهند پرداخت.
تنها یک مسیر عملی وجود دارد و ایالات متحده برای این سناریو دههها در نیروهای مسلح لبنان سرمایهگذاری کرده است. در این پنجره بحرانی نمیتواند از دست بدهد یا با شعارهایی درباره تنشزدایی در زمانی که اسرائیل به تهاجم زمینی ادامه میدهد، عمل کند. و واشنگتن نمیتواند توسط تفکرات متعارفی درباره لبنان که ناکارایی آن را ریشه در کشمکشهای داخلی و تقسیماStephane دینی میداند دلسرد شود. تعددگرایی لبنان قدرت آن است. حتی پایگاه حزبالله نیز میداند که در حال باختن این جنگ است و نمیتواند حتی از خود محافظت کند، چه برسد به حفاظت از کشور، و حتی سرسختترین منتقدانش — که تعداد زیادی دارند — حاضر به پذیرش هیچ نوع اشغال یا تهاجم خارجی به خاکشان نخواهند بود. در عوض، مردم لبنان به دنبال صلح و ثبات، پایان پیوند بین حزبالله و طبقه سیاسی فاسد، و زندگی با شرافت آزاد از جنگ و بحراناند.
جنگ اسرائیل و حزبالله تصمیمگیری شده است — تنها ایالات متحده میتواند مانع از گسترش بیشتر آن شود. اسرائیل کنترل بر نردبان افزایش تنش را در اختیار دارد، ولی واشنگتن باید محکم وارد عمل شود، مانند مشابهی که در اکتبر گذشته انجام داد تا جلوی تهاجم بزرگ اسرائیلی را بگیرد. اگر امید به نجات از این فاجعه وجود دارد، در همبستگی فزاینده میان لبنانیها است که هم جمهوریخواهی ایران برای تحمیل این جنگ را و هم احتمال اشغال اسرائیل را رد میکنند. تنها واشنگتن میتواند مانع از راهحل نظامی حداکثری شود با تأکید بر اینکه چنین اقدامی لبنانیها را به مقاومت تازه خواهد کشاند. همچنین تنها قدرت کافی است که بتواند یک آلترنتیو سیاسی که میتواند ساخت دولت و امنیت بلندمدت را تضمین کند، ارائه دهد.
واشنگتن و شرکای بینالمللی آن باید بالاخره اقداماتی انجام دهند که دههها پیش انجام ندادهاند: اجرایی کردن قطعنامههای سازمان ملل ۱۷۰۱ و ۱۵۵۹ و ارائه یک راهگذر معتبر به حزبالله برای اجتناب از تهاجم اسرائیل از طریق خلعسلاح و انتقال تسلیحات آن به نیروهای مسلح لبنان. واشنگتن باید فوراً شرکای منطقهای و جهانی خود را گرد آورد و متعهد به حمایت کامل از نیروهای مسلح لبنان شود تا جنوب لبنان را از نظر مالی، اخلاقی و سیاسی تأمین کند. علیرغم مناقشات دیرینه در واشنگتن درباره احتمال نفوذ حزبالله در نیروهای مسلح لبنان، این نگرانیها به نظر نمیرسد که واقعی باشند. اگر حزبالله واقعاً نیروهای مسلح لبنان را در اختیار خود گرفته بود، چرا بیمارستانهای لبنانی اکنون پر از سربازان مجروح پس از حملات اسرائیل به شبکههای ارتباطی حزبالله نیستند؟ در غیاب هیچ رهبری سیاسی معتبر، نیروهای مسلح لبنان همچنان به عنوان تنها نهادی که اعتماد اکثریت مردم لبنان را دارد. باید در اولویت انتقال لبنان از وضعیت دولت ناکام به کشوری باشد که قادر به نجات مردم خود از بحران و کشمکش است. ایالات متحده و دیگر اعضای این ائتلاف گسترده باید در تعهد خود قاطع باشند — هیچ اشغال اسرائیلی یا ایرانی در لبنان نخواهد بود، فقط یک لبنان آزاد و مستقل. لبنانیها آینده خود را رهبری خواهند کرد.
اندیشکده: middle east institute
فادی نیکلاس نصار، استادیار علوم سیاسی و امور بینالملل و مدیر مؤسسه برای عدالت اجتماعی و حلوفصل مناقشات در دانشگاه امریکایی لبنان و همکار ایالات متحده-لبنان در مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن است.
صالح المشنوق، مدرس علوم سیاسی در دانشگاه سنت جوزف بیروت و یک محقق غیرمقیم در مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن است.