قطعات زیر، نکات کلیدی از یک نظرسنجی جدید را که توسط مشاوره استاسیس میان ایرانیان ساکن ایران در مورد سیاست خارجی تهران، نفوذ منطقهای و روابط دیپلماتیک انجام شده است، تحلیل میکند. این نظرسنجی همچنین میزان رضایت از عملکرد رئیسجمهور مسعود پزشکیان و موضوعات مرتبط با جوانان را به عنوان بخشی از تلاش بلندمدت برای رصد احساسات ملی پوشش میدهد. برای بررسی دقیقتر نتایج، لطفاً به مقالهای در وبسایت موسسه خاورمیانه مراجعه کنید یا نتایج کامل را از استاسیس اینجا بیابید.
افکار عمومی در ایران: تناقضات سیاست خارجی بین دیپلماسی و اقدامات نظامی
آرش غفوری
یک نظرسنجی جدید از افکار عمومی نشان میدهد که جمعیت ایران، به شکلی چشمگیر، اگرچه متناقض، همنظرند: اکثریت بر این باورند که مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تصمیمات سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، در حالی که شهروندان همچنان مایل به حضور نظامی ایران در خاورمیانه هستند، از یک توافق هستهای جدید با قدرتهای غربی حمایت میکنند و خواستار عادیسازی روابط دیپلماتیک با ایالات متحده هستند. اینها نتایج اصلی آخرین نظرسنجی درباره سیاست خارجی ایران است که توسط استاسیس مشاوره بین ۲۱ سپتامبر و ۳ اکتبر ۲۰۲۴، میان ۱۱۸۹ شهروند ایرانی ساکن در ایران در تمام ۳۱ استان انجام شده است.
در طول ۲۰ سال گذشته، سیاست خارجی ایران و به طور خاص برنامه هستهای تهران تاثیر زیادی بر زندگی روزمره در کشور داشته است. برای دو دهه، بازیگران اصلی قدرت، به ویژه رهبر معظم آیتالله علی خامنهای و گاهگاهی، رئیسجمهورهای مختلف، کلید توسعه یا تأخیر برنامه هستهای را در دست دارند. از سال ۲۰۰۹، شهروندان به طور فزایندهای توافق هستهای با قدرتهای غربی، به ویژه ایالات متحده، را به عنوان راه حلی برای مشکلات اقتصادی کشور میدانند. شهروندان ایرانی معتقدند که عادیسازی روابط دیپلماتیک با غرب و دستیابی به یک توافق هستهای میتواند مسائل مهمی را مانند تأثیر تحریمهای بینالمللی، ارزشزدایی از پول ملی و تورم حل کند.
این نظرسنجی ۲۰۲۴ مشاوره استاسیس ادامه دهنده مطالعهای است که در نوامبر ۲۰۱۳ توسط آیپوس انجام شد (که نویسنده سابقاً آن را مدیریت میکرد) و در آن از پاسخدهندگان پرسیده شد که آیا از یک توافق هستهای حمایت میکنند. در نوامبر ۲۰۱۳، ۶۵٪ از ایرانیان از چنین توافقی حمایت میکردند و حسن روحانی نیز در انتخابات ریاستجمهوری ایران در همان ژوئن به امید اینکه بتواند توافق هستهای را محقق کرده و برخی از مسائل اقتصادی فوری را حل کند، پیروز شد. تنها ۱۱٪ از ایرانیان در سال ۲۰۱۳ مخالف توافق هستهای بودند، و زمانی که برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵ به دست آمد، میزان رضایت از آقای روحانی در فوریه ۲۰۱۶ به اوج شخصی ۶۷٪ رسید.
در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶، عامل مهم دیگری نیز برای ایرانیان مطرح شد: تأثیر قیامهای بهار عرب و افزایش افراطگرایی مذهبی در منطقه. سقوط برخی از دیکتاتورهای قدیمی در خاورمیانه و شمال آفریقا به یک مبارزه گسترده علیه داعش برای کنترل منطقه تبدیل شد خصوصاً در سوریه بشار اسد که ایران در نهایت پس از مداخله نیروهای قدس رسمی خود و نیروهای نیابتیاش اعلام پیروزی کرد. نگرش رژیم، هماکنون و آن زمان این بود که اعزام نیروها به خارج از کشور، باعث میشود که نیازی به مبارزه با دشمن در داخل نباشد.
درست یا نه، با انتساب شکست داعش به خود، رژیم توانست به یک ذخیره عمیق احساسات ملیگرایانه دست یابد. رژیم با اظهاراتی که امپراطوری باستانی ایران را احیا میکند، برای مردم گفت که ایران بار دیگر به دریای مدیترانه دسترسی پیدا کرده است. از طریق گروههای نیابتی خود، از جمله حوثیها در یمن، شبهنظامیان شیعه در عراق، حماس در غزه و حزبالله در لبنان، و همچنین دولت نیابتیاش در سوریه، ایران به گفته رژیم، بار دیگر به یک ابرقدرت تبدیل شده و میتواند دوباره بر همه نوع تصمیمات در منطقه تسلط یابد؛ حداقل، این بود روایت رسمی.
در این نظرسنجی جدید، بیشتر پاسخدهندگان میگویند که از حضور نظامی ایران در خاورمیانه حمایت میکنند (۶۱ درصد) و اعتقاد دارند که حضور نظامی ایران در خاورمیانه آنها را در خانه امنتر میکند (۶۹ درصد). به نظر میرسد برای افکار عمومی ایران، تصوری که سیاست خارجی کشور باعث مسائل اقتصادی داخلی شده است (۷۸ درصد) با این دیدگاههای پیشین تضاد ندارد. بخش بزرگتری از جمعیت نیز میگوید که سیاست خارجی ایران به تنشهای خاورمیانه دامن میزند (۴۳ درصد، در مقایسه با تنها ۱۸ درصد که خلاف این را میگویند). بنابراین، رابطه بین فعالیتهای نظامی و دیپلماتیک در تصور سیاسی ایران نامشخص است و به این ترتیب، به نظر میرسد که آنها ارتباطی بین مداخلهجویی نظامی ایران و ناکامیهای دیپلماتیکش نمیبینند.
نظرسنجی دیدگاههایی دربارهی عقاید متناقض ایرانیان نسبت به سیاست خارجی و مشکلات اقتصادی ارائه میدهد
الکس واتانکا
نتایج اصلی آخرین نظرسنجی استاسیس مشاوره میان ایرانیان ساکن ایران به طور کلی غیرمنتظره نیست، اما چندین نکتهی شگفتآور وجود دارد. این که ایرانیان به شدت اعتقاد دارند که سیاست خارجی کشور علت مشکلات اقتصادی شهروندان عادی است، حتی در میان بسیاری از حامیان سرسخت رژیم نیز پذیرفته شده است. همچنین تعجبآور نیست که بسیاری از ایرانیان، به ویژه در میان جوانان، نسبت به آیندهی ایران بدبین هستند و به مهاجرت فکر میکنند. با این حال، نظرسنجی همچنین دیدگاههایی دربارهی عقاید متناقض ایرانیان ارائه میدهد. به طور خاص، در حالی که اکثریت معتقدند سیاست خارجی ایران علت مشکلات اقتصادی کشور است، آنها برخی جوانب کلیدی آن، مانند حمایت از گروههای نیابتی عرب که بخشی از آنچه به عنوان “محور مقاومت” شناخته میشود و حضور نظامی ایران در سوریه را نیز حمایت میکنند.
هزینههای محور مقاومت
چهل و سه درصد از پاسخدهندگان به نظرسنجی معتقدند سیاست خارجی ایران به تنشها در خاورمیانه کمک میکند، در مقابل ۱۸ درصد که نظر مخالف دارند. با این حال، این واقعیت که ۶۹ درصد از ایدهی حضور نظامی تهران در خاورمیانه که آنها را در خانه امنتر میکند حمایت میکنند – که با دکترین “دفاع پیشرو” رژیم مطابقت دارد و هدف آن دور نگه داشتن جنگها از خاک ایران است – قابل توجه است. این نظر به طور اساسی با تمایل اکثریت کسانی که در نظرسنجی شرکت کردهاند برای کاهش تنشها در روابط خارجی ایران، از جمله ۶۸ درصد از پاسخدهندگان که امید دارند روابط با ایالات متحده عادی شود و اکثریت (۶۱ درصد) که از توافق جدید هستهای با قدرتهای جهانی حمایت میکنند، متناقض است.
طبق نظرسنجی، ۶۰ درصد از ایرانیها از سیاست تهران در حمایت نظامی از نیابتیهایش حمایت میکنند. از نظر سیاست آمریکا، “نیروهای نیابتی مسلح” و “تروریستها” کم و بیش مترادفاند، بدون اینکه تفاوت زیادی بین آن دو گروه گذاشته شود. وزارت امور خارجهی آمریکا مسئول مدیریت فهرست “سازمانهای تروریستی خارجی” (FTO) است. برخی از جنبشهای مسلح برجستهای که معمولاً به عنوان نیابتیهای ایران شناخته میشوند، در فهرست FTO قرار دارند، از جمله حماس، حزبالله، جهاد اسلامی فلسطین، کتائب حزبالله و عصائب اهل حق. به عبارت دیگر، برای ایالات متحده، مسئلهی نیابتیهای ایران از نگرانیهای بزرگ است و به عنوان گسترش تهدید تروریسم دیده میشود، و به همین دلیل در آینده نیز یکی از اولویتهای اصلی آمریکا باقی خواهد ماند.
وقتی به تفاوتهای درکها در مورد نیابتیهای ایران میرسیم، شاید فرصتی برای واشنگتن باشد که به ایرانیان کمک کند تا گروهها را همانگونه که بسیاری از مردم در سراسر جهان عرب انجام میدهند، یعنی به عنوان نیرویی خشن، سرکوبگر و اغلب فاسد در جوامع خود ببینند.
در راستای مقابله با این پدیده، از اواسط دهه ۱۹۹۰، تحریمهای آمریکا ابزار اصلی برای از هم گسستن شبکههای مالی تروریستی و جلوگیری از دسترسی به بانکهای آمریکایی و بازداشت سرمایهگذاران بوده است. اگرچه تحریمهای آمریکا به طور قابل توجهی بر روابط ایران با نیابتیهایش تأثیری نداشته، که عمدتاً در جهان عرب فعالیت میکنند، هزینههای بالایی که اقتصاد ایران برای این نوع استراتژی سیاست خارجی میپردازد انکارناپذیر است — نکتهای که توسط پاسخدهندگان نظرسنجی تأیید شده، ۷۸ درصد از آنها میگویند سیاست خارجی ایران علت مشکلات اقتصادی آن است.
به جلو نگریسته، مدل نیابتی ایران چندین ضعف بالقوه دارد که میتواند توسط ایالات متحده و شرکایش بهرهبرداری شود. اول، اقتصاد ایران به شدت آسیبپذیر است. حمایت رژیم از مدل نیابتی، از جمله انتقال وجوه و تسلیحات، به طور مداوم باعث افزایش هزینههای اقتصادی برای تهران شده است. پیشبینی میشود که، به عنوان مثال، دشوار است که ایران ظرفیت اقتصادی و حمایت مردمی لازم را برای کمک به بازسازی غزه یا لبنان، جایی که نیابتیهای ایران، حماس و حزبالله، همراه با مردم فلسطینی و لبنانی بزرگتر، چنان تخریبهایی را نتیجه عملیات نظامی اسرائیل تجربه کردهاند، داشته باشد.
دوم، نیابتیهای عرب ایران در منطقه غالباً بر روی پایگاهی نامطمئن عمل میکنند. در عراق، به عنوان مثال، ناسیونالیسم و احساسات ضدایرانی در بین بخشی از جامعه عراقی واقعیت دارند، با وجود پیشرفتهای بزرگ تهران در این کشور از سال ۲۰۰۳. استقرار نیابتیهای طرفدار ایران در عراق و غربتر در شام، توسط دو هدف سیاستی، اما کمتر، تعیین شده است. اول، برای فراهم کردن پایه سیاسی برای ایران. این نمونه در عراق به وضوح دیده میشود، جایی که میلیشیای عراقی طرفدار ایران ابزاری سیاسی مهم است که ایران میتواند در صورت لزوم استفاده کند. دوم، و این یک علاقه کمتر به امنیت ملی است، برای پرورش مدل نیابتی علیه اسرائیل و ایالات متحده. این به جای یک الزام امنیت ملی، یک انتخاب ایدئولوژیک است. این تمایز مهم در نظرسنجی نمایش داده نشده است، جایی که تنها ۲۵ درصد از ایرانیان به طور گزارش شده از ایده برقراری روابط دیپلماتیک بین ایران و اسرائیل حمایت میکنند. میتوان انتظار داشت که چنین سناریویی حمایت بیشتری در بین ایرانیان پیدا کند با توجه به این که وضعیت اقتصاد و انزوای ایران از جمله اصلیترین ناراحتیهای ایرانیان در برابر برنامه سیاست خارجی رژیم بوده و پرسشهای مرتبط با دینامیکهای ایران-آمریکا و ایران-اسرائیل و ارزش مدل نیابتی همگی مرکز توجه مشکلات تهران هستند.
چرا این همه بدبینی در بین ایرانیان است؟
در جبهه داخلی، ۷۷ درصد از شرکتکنندگان در نظرسنجی معتقدند که جوانان ایرانی نسبت به آینده خود در ایران بدبین هستند و ۷۲ درصد میگویند جوانان ترجیح میدهند مهاجرت کنند تا در کشور بمانند. باز هم، این تعجبآور نیست. در چهار دهه گذشته، ایران یکی از بالاترین نرخهای فرار مغزهای جهان را تجربه کرده است، زیرا روشنفکران، حرفهایها و دانشجویان برای زندگی به خارج از کشور رفتهاند. برای مدت زیادی، مقامات در تهران مهاجرت نخبگان را نادیده گرفته و حتی تشویق کردهاند. افرادی که مهاجرت میکردند، عمدتاً گروهی بودند که رژیم ایران آنها را سیاسی نافرمان میدانست و اغلب راحتتر بود که آنها را بگذارند که بروند تا در ایران بمانند و چالشی سیاسی برای نظام اسلامی واپسگرا و نظامی بهوجود آورند. اما با توجه به این که هزینهها و پیامدهای اجتماعی-اقتصادی مهاجرت نخبگان همه به وضوح نمایان شده — با یک مقام رسمی برآوردی به میزان ۱۵۰ میلیارد دلار در سال — و بنابراین نادیده گرفتن آن سخت شده است، رهبری شروع به بیان نگرانیها و صدور سیاستهایی برای مقابله با این پدیده کرده است. آیتالله علی خامنهای، رهبر معظم انقلاب، خود مسئولانی را که جوانان را در دانشگاهها تشویق به مهاجرت میکنند، “خائن” نامیده است.
مهاجرت نخبگان ایران اما پدیدهی جدیدی نیست. بلافاصله پس از انقلاب ۱۹۷۹ آغاز شد، اما نرخ خروج ایرانیان افزایش یافته است. بر اساس سطح منطقهای، ایران در جذب استعدادهای تحصیلکرده برای اقتصاد خود از ترکیه و کشورهای خلیج فارس عقب مانده است. این واقعیت، حساسیتهای ملیگرایانه ایرانیان را به همان اندازه که رشد اقتصادی ایران را محدود میکند، آزردهخاطر میسازد. سوال این نیست که آیا ایران میتواند برای جذب استعدادها رقابت کند، بلکه این است که چقدر بد کشور در جلوگیری از ترک نخبگانش به مقصدهایی با شرایط جذابتر عمل خواهد کرد.
مقامات ایرانی به راحتی اعتراف میکنند که رژیم خیلی آهسته به شناخت هزینههای اجتماعی-اقتصادی قابل توجه “فرار مغزها” و همچنین مزایای بالقوه جذب سرمایه و استعدادهای خارجی رسیده است. به عنوان مثال، از اوایل دهه ۱۹۹۰ — با دولت هاشمی رفسنجانی — تهران به طور ظاهری به ضرورت بازگرداندن ایرانیان مقیم خارج به ایران توجه نشان داده است. و با این حال، علیرغم ایجاد یک کارگروه ریاستجمهوری در طول دولت روحانی برای پیشبرد این برنامه، بسیار کم به دست آمده است. مزایای بالقوه از بازگشت گسترده نخبگان ایرانی به کشورشان میتواند بزرگ باشد.
فرار مغزهای ایران نتیجهی تعدادی از عوامل اصلی است. سیستم سیاسی سرکوبگر که تحمل کمی برای مخالفت نشان میدهد، همواره یکی از عوامل پشت مهاجرت در تمام طبقات اجتماعی بوده است. اما گسترش اخیر فاصله بین ایران و دیگر اقتصادها — به لطف تحریمها نیز — مهاجرت را دوچندان جذاب کرده است. متخصصان ارشد که تمایل دارند بهطور حرفهای با همتایان در سراسر جهان تعامل داشته باشند، انزوای ایران و نبود ادغام با اقتصاد جهانی را مانعی بزرگ میدانند. کاهش این شکاف یک چالش بزرگ است که سالها طول خواهد کشید تا قابل اصلاح باشد. در همین حال، برای شروع چنین فرآیندی نیاز به تغییرات بنیادین سیاسی در نحوه کار جمهوری اسلامی است — و در صدر این لیست، برنامه سیاست خارجی رژیم ایران قرار دارد.