امروز: جمعه ۲۱ دی ۱۴۰۳

رصد اندیشکده های فرانیوز

نبرد اوکراین، جنگی جمعیتی است.

نیکلاس اِبِراستات بر تاثیرات سیاسی کاهش جمعیت اشاره دارد، و بسیاری از کشورها با بحران باروری پایین مواجه هستند. روسیه و اوکراین با کاهش جمعیت دست و پنجه نرم می‌کنند، و ولادیمیر پوتین ممکن است جنگ اوکراین را به عنوان راهی برای افزایش جمعیت روسیه ببیند. این روند جهانی شده و نگرانی‌هایی درباره آینده اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است. در نهایت، کاهش جمعیت چالش‌هایی در حفظ هویت‌های قومی و ملی به‌وجود آورده و ممکن است تنش‌ها و درگیری‌ها را افزایش دهد

به عنوان تحلیل‌گر برجسته‌ی آمریکایی، نیکلاس اِبِراستات، اخیراً در نشریه‌ی «فارن افرز» مشاهده کرد که “بشر هیچ حافظه‌ی جمعی از کاهش جمعیت ندارد.” آخرین دوره‌ی بحرانی کاهش جمعیت در مقیاس بزرگ ناشی از طاعون خیارکی بود که ۷۰۰ سال پیش اوراسیا را ویران کرد. اما تاریخ به وضوح نشان می‌دهد که کاهش جمعیت همیشه تأثیرات سیاسی دارد. این تأثیرات شامل افزایش بالقوه در جنگ می‌شود – جنگ‌هایی که به منظور جبران، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، برای کاهش جمعیت صورت می‌گیرد.

ما در دورانی عجیب زندگی می‌کنیم که با کاهش گسترده و مداوم جمعیت مشخص می‌شود. جهان با بحران بی‌فرزندی دست به گریبان است. تا سال ۲۰۱۵، نرخ باروری جهانی به نصف آنچه در سال ۱۹۶۵ بود کاهش یافته و اکثر افراد اکنون در جوامعی با نرخ باروری زیر سطح جایگزینی زندگی می‌کنند. جمعیت‌ها در سراسر کشورها، فقیر و ثروتمند، سکولار و مذهبی، دموکراسی‌ها و خودکامگی‌ها در حال کاهش هستند.

بیشتر تاریخی‌ها جنگ‌های معروف به “سوگواری” را در بین قبایل آمریکای شمالی در قرون ۱۷ و ۱۸ مستند کرده‌اند. این قبایل به جوامع یکدیگر حمله می‌کردند و زنان و کودکان را می‌ربودند تا برای از دست دادن گسترده مردم خود به دلیل بیماری‌های مسری و جنگ جبران کنند. زنان و کودکان در قبیله‌ی حمله کننده پذیرفته می‌شدند در حالی که مردان بالغ معمولاً کشته می‌شدند، زیرا آنان تصور می‌شدند که قابل ادغام نیستند. این جنگ‌ها، اگرچه نابودکننده بودند، اما جنگ‌های نابودکننده‌ی شمول بودند.

این مساله ما را به جنگ ولادیمیر پوتین در اوکراین می‌رساند. این جنگ چقدر با جنگ‌های سوگواری گذشته تفاوت دارد؟ از بسیاری از جهات، این جنگ شبیه به نسخه بروز شده‌ی چنین جنگی است، تلاشی ناامید کننده برای جبران جمعیتی که در حال کاهش است، با ادغام اجباری مردمی از کشورهای همسایه در خاک روسیه.

در حالی که تهاجم به طور قطع با جاه‌طلبی‌های امپریالیستی، دشمنی ضد غرب و تمایل به شناخته شدن به عنوان قدرت برتر برانگیخته شده بود، ممکن است توسط جمعیت رو به کاهش، پیر شدن و مهاجر شدن سریع روسیه نیز شرط بندی شده باشد. جمعیت ۲۱۰۰ روسیه در حال حاضر پیش‌بینی می‌شود به میانگین ۱۲۶ میلیون نفر کاهش یابد، یک کاهش شگفت‌انگیز از جمعیت فعلی نزدیک به ۱۴۵ میلیون نفر.

تفسیر کاهش نگران‌کننده‌ی جمعیت روسیه توسط پوتین از دیدگاه یک جنگ فرهنگی که غرب علیه روسیه، مردم و فرهنگ آن به راه انداخته، ممکن است نقشی تعیین کننده در تصمیم او برای آغاز این جنگ بی‌رحمانه و ویرانگر ایفا کرده باشد. و برای هردو طرف، این جنگ به شکل فزاینده‌ای شبیه به یک مبارزه‌ی بیهوده برای حفظ حس همبستگی و هویت در برابر یاس ناشی از ورطه‌ی جمعیتی است که در پیش رو قرار دارد. طبیعت بی‌رحمانه‌ی جنگ و عزم بی‌وقفه‌ی جنگجویان گواهی است بر یک بحران هویتی عمیق، بحرانی که فراتر از مناطق درگیر در جنگ طنین‌انداز می‌شود.

با گوش دادن به صحبت‌های رئیس‌جمهور روسیه درباره‌ی پیامدهای از دست دادن ۲۶ تا ۲۷ میلیون نفر شوروی در جنگ جهانی دوم، ممکن است انتظار داشت که او دعا کند که روسیه بتواند از جنگ‌های آینده اجتناب کند. اما این دقیقاً نقطه‌ی مقابل درسی بود که او می‌خواست بیاموزد. روسیه از تاریخ خود یاد می‌گیرد که موظف است هر کاری که ممکن است را انجام دهد تا کاهش جمعیت کنونی کشور را معکوس کند. آینده‌ی روسیه به موفقیت در افزایش جمعیت آن وابسته است؛ برای پوتین، کاهش جمعیت مانند یک حکم مرگ برای تمدن روسی است.

به طور سنتی، روسیه آسیب‌پذیری امنیتی خود را به صورت فضایی تعریف کرده است. از زمان حکومت ایوان مخوف در قرن ۱۶، امپراتوری روسیه توانسته به طور میانگین روزانه ۵۰ مایل مربع برای صدها سال گسترش یابد. در سال‌های پایانی اتحاد جماهیر شوروی، این کشور یک‌ششم کره‌ی مسکون را پوشش می‌داد. اما وسواسی مسکو با گسترش بر روی زمین و تفکر آن درباره‌ی امنیت از نظر عمق استراتژیک اکنون به چیزی از گذشته تبدیل شده است.

امروزه، روسیه امنیت ملی خود را با اندازه‌ی جمعیت آن تعریف می‌کند نه میزان وسعت زمین. پوتین می‌داند که در دنیای فردا، روسیه یک غول سرزمینی و کوتوله‌ی جمعیتی خواهد بود. جمعیت روسیه نه تنها بسیار کمتر از جمعیت هند، چین یا ایالات متحده خواهد بود، بلکه نیمی از جمعیت اتیوپی و یک‌سوم جمعیت نیجریه می‌شود. برای پوتین، این کاهش جمعیت به معنای از دست دادن جبران‌ناپذیر قدرت است. همان‌طور که او در سال ۲۰۲۰ بیان کرد، “سرنوشت و چشم‌انداز تاریخی روسیه به این بستگی دارد که ما چقدر پرجمعیت باشیم.”

به نوعی، تصمیم پوتین برای حمله به اوکراین یک اعتراف بود به شکست سیاست‌های پروناطل‌گرایانه‌ی او که برای افزایش جمعیت کشور و به ویژه هسته‌ی اسلاوی آن طراحی شده بود. پس از تلاش‌های متعدد برای افزایش نرخ باروری کشور (از جمله معافیت از خدمت سربازی برای هر مردی با چهار فرزند و مشوق‌های مالی سخاوتمندانه برای خانوارهای بزرگ‌تر) و تمدید طول عمر جمعیت روسیه، به نظر می‌رسد رئیس‌جمهور روسیه به این نتیجه رسیده است که تنها راه برای رسیدن به افزایش قابل ملاحظه‌ی جمعیتش از طریق الحاق و تحت سلطه قرار دادن همسایگان قومی و فرهنگی مرتبط است که در صورت لزوم به زور انجام می‌شود. همان‌طور که اِبِراستات به وال‌استریت ژورنال گفت: “موفق‌ترین برنامه‌ی جمعیتی که کرملین داشته، الحاق سرزمین‌های همسایه بوده است نه افزایش نرخ تولد.” با الحاق کریمه به فدراسیون روسیه در سال ۲۰۱۴، پوتین نزدیک به ۲.۴ میلیون روسی‌الاصل (بیشتر) به جمعیت کشورش اضافه کرد.

ترس ادعایی پوتین از دموکراسی در اوکراین همسایه ممکن است انگیزه‌ی کمتری برای تهاجم نسبت به ترس او از دموگرافی — کاهش ناگهانی جمعیت روسیه و درصد اسلاوهای قومی در آن داشته باشد.

کاهش نرخ باروری و اضطراب‌های ناشی از دموگرافی ناشی از آن، عارضه‌ای نیست که فقط روسیه با آن مواجه باشد. این روند در سراسر جهان مشاهده می‌شود. بر اساس مطالعه‌ای که در ماه مه در «لنست» منتشر شد، تا سال ۲۰۲۱ نرخ باروری در بیش از نیمی از کشورهای جهان و مناطق زیر سطح جایگزینی قرار داشته است؛ که برای جایگزینی نسل‌ها در صورتی که مهاجرتی در کار نباشد ضروری است. این مطالعه همچنین پیش‌بینی کرد که تا سال ۲۰۵۰، ۷۶ درصد از کشورها و مناطق نرخ بارداری زیر سطح جایگزینی خواهند داشت و تا سال ۲۱۰۰، این تعداد به ۹۷ درصد خواهد رسید. مقاله‌ای که در همان زمان در «ساینس» منتشر شد، بیان کرد که نرخ باروری جهانی ممکن است تا سال ۲۰۳۰ به زیر سطح جایگزینی کاهش یابد، که نشان دهنده‌ی کاهش سریع‌تر از انتظار قبلی است.

کاهش نرخ تولد یک تحولی است که به شدت ناپایدار است و علل پیچیده و پیامدهای گسترش‌یافته‌ای دارد. تقریباً به گونه‌ای است که گویی کل جوامع تصمیم به خودکشی جمعی گرفته‌اند. هر ترکیبی از عوامل که این توسعه‌ی فوق‌العاده را توضیح می‌دهد، اکثر کشورها در جهان اکنون باید با جمعیت‌های پیر و در حال کاهش مواجه شوند. آن‌ها همچنین باید با واکنش مردمی به مهاجرت گسترده‌ای که برای جبران کاهش جمعیت فعال لازم است و شوک ناشی از درک واقعیت که حتی قوی‌ترین هویت‌های فرهنگی محکوم به نابود شدن یا تغییر غیرقابل تشخیص در طی چند نسل هستند مواجه شوند.

در قرن بیست و یکم، تصور دموگرافیک به جای تصور ایدئولوژیک به نیروی محرکه‌ی شکل دادن به دیدگاه جمعی بشریت از آینده تبدیل شده است. این تصور دموگرافیک جامعه‌ای را تداعی می‌کند که از لحاظ فرهنگی به شدت با آنچه که اکنون در آن زندگی می‌کنیم متفاوت است، و بیش از امیدواری، ترس به دل می‌اندازد. و در حالی که پیش‌بینی‌های دموگرافیک اغلب ناپایدار هستند، اما آن‌ها به شدت انتظارات و تصورات ما را شکل می‌دهند و حس جمعی ما را به چالش می‌کشند.

جنگ‌های امپریالیستی گذشته اغلب ناشی از ترس‌های مالتوسیایی جمعیت‌های در حال رشد از بهره‌برداری از منابع طبیعی موجود بودند، و امپراتوری‌های اروپایی مجذوب زمین زرخیز اوکراین به عنوان “سبد نان اروپا” بودند. اما به نظر می‌رسد جنگ جدید «امپریالیستی» پوتین در اوکراین ناشی از مجموعه‌ای متفاوت از اضطراب‌های دموگرافیکی است. او حق دارد که تغییرات دراماتیک دموگرافیکی تاثیر عمیقی بر پایه‌های قدرت او خواهند داشت. کاهش جمعیت‌ها به ندرت نشانه‌ای از پیروزی و موفقیت است. نیاز فزاینده به مهاجران، که اکثریت قابل توجهی از آسیای مرکزی می‌آیند، به احتمال زیاد واکنش ناتیویستی مشابه آنچه که در اروپا مشاهده می‌شود را بر می‌انگیزد.

در قلب محاسبات کرملین به نظر می‌رسد نگرانی این است که روسیه افراد کمی برای بهره‌برداری مؤثر از فرصت‌های جدید برای اکتشاف و استخراج مواد معدنی در منطقه قطب شمال، که به دلیل ذوب شدن پرمافراست در حال ظهور هستند، دارد. به این معنا، جاه‌طلبی‌های سرزمینی پوتین دیگر ناشی از تمایل به تأمین منابع طبیعی حیاتی برای جمعیت در حال رشد نیست، بلکه ناشی از ترسی است که جمعیت در حال کاهش و پیر شدن روسیه نمی‌تواند به طور مناسب از پتانسیل گستره جغرافیای وسیع خود استفاده کند. در جنگ‌های جمعیتی قرن بیست و یکم، مبارزه برای برتری کمتر درباره‌ی کنترل سرزمین و بیشتر درباره‌ی حفظ قدرت جمعیتی برای استفاده از آن است.

اما در سطحی عمیق‌تر، کاهش جمعیتی روسیه با دگرگونی سنتی سیاست‌های پوتین در تضاد است. این کاهش قرارداد بین نسلی را می‌شکند و پروژه‌ی هویت‌سازی کرملین را به چالش می‌کشد. در این زمینه، جنگ روسیه در اوکراین نسخه‌ای به شدت وحشیانه از چیزی است که گاهی به عنوان “شورش انقراض” نامیده می‌شود. مانند فعالان محیط زیستی افراطی که خود را به پیاده‌رو می‌چسبانند، رهبر روسی تاکتیک‌های شوک‌آوری مخرب را پذیرفته است برای جلوگیری از فاجعه نهایی، از بین رفتن مردمش و فرهنگ آن‌ها.

نمادین است که جنگ روسیه در اوکراین با دزدیدن تعداد زیادی از کودکان، به‌ویژه یتیم‌ها، همراه بوده که به اجبار به روسیه منتقل شده و توسط والدین روسی به فرزند خواندگی پذیرفته شده‌اند. این روس‌های تازه‌متولد شده محور تعریف پوتین از اهداف “عملیات ویژه” او بودند. اوکراینی‌ها باید به عنوان ارتش ذخیره‌ای از آینده‌ی روس‌ها دیده شوند که نه تنها جمعیت فدراسیون روسیه را افزایش دهند، بلکه کاهش پیش‌بینی‌شده‌ی اکثریت اسلاوهای داخلی در روسیه را معکوس کنند، به یاد داشته باشیم که هر مهاجرت آینده به روسیه عمدتاً از جمهوری‌های غیرروسی اتحاد جماهیر شوروی پیشین خواهد آمد و بعضی از گروه‌های اقلیتی دارای نرخ تولد بالاتری نسبت به روس‌ها هستند.

با توجه به اینکه نرخ باروری در سراسر جهان در حال کاهش است، ممکن بود انتظار داشت که پوتین کاهش جمعیت را به عنوان یک فرایند کاملاً طبیعی در نظر بگیرد – یک گذار دموگرافیک طبیعی ناشی از بهبود شرایط مادی و افزایش سطح آموزشی، به ویژه در میان زنان. با این حال، کرملین، به شیوه‌ای مشابه متحدان راست‌گرای خود در سراسر جهان، ترجیح می‌دهد که نرخ‌های تولد پایین را به عنوان نتیجه‌ی فمینیسم غربی و سیاست‌های دوستدار جامعه‌ی LGBTQ که ظاهراً برای کاهش جمعیت روسیه طراحی شده‌اند، نشان دهد. اتفاقی نیست که دوما روسیه اخیراً قوانین ویژه‌ای تصویب کرده‌اند که “تبلیغات زندگی بدون فرزند” را جرم‌انگاری می‌کند، با ویچسلاو وولودین، سخنگوی مجلس، که بیان کرده: “مهم است که از مردم، به طور خاص نسل جوان، در برابر تحمیل ایدئولوژی بی‌فرزندی بر آنان در اینترنت، رسانه‌ها، فیلم‌ها و تبلیغات محافظت کنیم.”

در تخیل سیاسی کرملین، تمدن غرب به زوال غیرقابل برگشتی افتاده است، انرژی و نشاط خود را از دست داده است. اروپا، در نظر آن‌ها، شبیه به “خانه سالمندان” مدیریت‌شده توسط مهاجران است. برای حفظ قدرت خود، غرب به عقیده‌ی آن‌ها، در تلاش است تا تمدن‌های بالقوه پرانرژی‌تر، از جمله تمدن روسیه، را با جلوگیری از پتانسیل جمعیتی آن‌ها تضعیف کند.

در این زمینه، جنگ در اوکراین برای پوتین جنگی برای به‌اصطلاح آزادسازی کودکان اوکراینی از تسخیر غرب است. تلاش‌های آمریکایی برای ترویج دموکراسی در اوکراین، از منظر پوتین، معادل یک کمپین نابودکننده علیه روسیه و فرهنگ روسی بود. شستشوی فکری اوکراینی‌ها برای نفرت از روسیه، ظاهراً بخشی از یک استراتژی تفرقه‌انداز برای ایجاد شکاف بین دو طرف یک تمدن تاریخی واحد، بین دو کشور “متحد به وسیله‌ی تاریخ و فرهنگ مشترک، ارزش‌های معنوی و میلیون‌ها ارتباط خانوادگی و انسانی” بود، همان‌طور که پوتین در سخنرانی خود در ماه ژوئن بیان کرده است. با ایستادگی در برابر امپریالیسم فرهنگی آمریکایی، مسکو نه تنها از هویت خود، بلکه از هویت همه‌ی فرهنگ‌های غیروابسته به غرب در سرتاسر جهان در برابر “مداخلات خارجی مزاحم” ایالات متحده دفاع می‌کند. روسیه حتی به طور غیرمستقیم از اروپا دفاع می‌کند، زیرا رهبران کنونی آن‌ها قادر به “فکر کردن به دسته‌بندی‌های تاریخی” نیستند و تحت تسلط “نظامی، سیاسی، تکنولوژیک، ایدئولوژیک و اطلاعاتی” آمریکا، توانایی خودمختاری و خاصیت فرهنگی خود را از دست می‌دهند.

بر خلاف برخی از متحدان سیاسی خود در غرب، پوتین هرگز به وضوح نقل قولی از فیلسوف فرانسوی رنه ژیرار ذکر نکرده است. اما او احتمالاً با این ادعای ژیرار موافق خواهد بود که جهان توسط “خواسته‌های تقلیدی” آخرالزمانی تهدید می‌شود. از نظر کرملین، زنان روسی مادری را رد نمی‌کنند زیرا به آینده‌ای که توسط دولت روسی ارائه می‌شود بی‌اعتماد هستند، بلکه به این دلیل که گزینه‌ها و رفتارهای فاسد غربی‌ها را تقلید کرده‌اند. برای پوتین، تنها با شکستن این “حلقه تقلیدی” است که روسیه می‌تواند به بقا امیدوار باشد و کاهش جمعیتی خود را معکوس کند. این موضوع نبرد او برای تأکید مجدد بر هویت فرهنگی خاص روسیه و عایق کردن شهروندان آن از تأثیرات فساد کننده‌ی مدرنیته‌ی لیبرال غربی را توضیح می‌دهد.

کاهش جمعیتی روسیه، از دیدگاه پوتین، نه یک فرآیند طبیعی بلکه نتیجه‌ی جنگ غرب علیه روسیه و هنجارهای جنسیتی جدیدی است که توسط غرب پیشنهاد شده و به عنوان سلاح‌های نابودی فرهنگی به کار رفته‌اند. در این خصوص قابل توجه است که دیگر رژیم‌های استبدادی نیز ادعا کرده‌اند که تأثیرات منحط غربی بر مسئولیت کاهش جمعیت در کشورهایشان تأثیرگذار بوده است. به عنوان مثال، مقامات مذهبی در ایران معمولاً “غرب‌زدگی” را برای تغییرات در سبک زندگی که به طور میانه‌رو نرخ باروری کشور را کاهش داده، مقصر می‌دانند.

ترس از کاهش جمعیت و به ویژه کاهش تعداد جوانان نیز با یک سنت محبوب تفکر درباره‌ی جامعه‌ها و تمدن‌ها به طور ارگانیک و تشبیه توسعه‌ی آن‌ها به چرخه‌ی زندگی افراد هماهنگ است.

اوکراین یکی از معدود کشورهایی است که چشم‌انداز دموگرافیک بدتری نسبت به روسیه دارد. در سال ۱۹۹۱، زمانی که این کشور استقلال یافت، جمعیت آن حدود ۵۲ میلیون نفر بود. با این حال، ترکیبی از نرخ باروری پایین، مرگ زودرس و مهاجرت گسترده به شدت این رقم را کاهش داده است. تا زمانی که روسیه تهاجم گسترده‌ی خود را در ۲۴ فوریه‌ی ۲۰۲۲ آغاز کرد، حدود ۴۱ میلیون نفر در اوکراین زندگی می‌کردند. سال‌های پس از آغاز جنگ فقط این بحران دموگرافیکی را تشدید کرده و آن را به یک فاجعه تبدیل کرده است. بر اساس گزارش‌های سازمان ملل، بیش از ۶ میلیون اوکراینی از زمان شروع جنگ این کشور را ترک کرده‌اند. در کنار مرگ‌های نظامی و مهاجرت دسته‌جمعی، نرخ تولد اوکراین نیز به پایین‌ترین سطح خود کاهش یافته است، با این که سه برابر تعداد مرگ و میرها بیش از تولدها در نیمه اول سال ۲۰۲۴، بر اساس داده‌های دولتی، ثبت شده است.

سؤال دردناک که در حال حاضر پیش روی رئیس‌جمهور ولودیمیر زلنسکی است، این است: اوکراین چند نفر را می‌تواند در این جنگ از دست بدهد قبل از اینکه آینده‌ی خود را از دست بدهد؟ پاسخ به این سؤال تعریف کی‌یف از پیروزی و شکست در این درگیری را تعیین خواهد کرد. در ابتدا، رهبری اوکراین بر بازپس‌گیری تمام مناطق اشغال‌شده تمرکز کرده بود. اما اکنون تغییری قابل توجه به سمت پذیرش توافقی که الحاق اوکراین به ناتو و اتحادیه اروپا را تضمین می‌کند و در عوض از دست دادن میزان قابل توجهی از سرزمین را به ارمغان می‌آورد – سناریویی مشابه با چگونگی ایجاد آلمان غربی پس از جنگ جهانی دوم. کی‌یف به خوبی آگاه است که یک جنگ طولانی مدت اوکراین را ویران خواهد کرد. یک جنگ طولانی نه تنها افراد بیشتری کشته و مجروح می‌کند، بلکه به معنای تولد کمتر کودکان و بازگشت کمتر اوکراینی‌ها از خارج است. به دلیل همین ترس‌های دموگرافیکی، در دوسال اول جنگ، کی‌یف تصمیم گرفته است جوانان ۱۸-۲۴ ساله را بسیج نکند، که به طور قابل توجهی کیفیت نیروهای مسلح اوکراین را کاهش داده اما پتانسیل دموگرافیکی کشور را حفظ کرده است.

جنگ روسیه زمین‌هایی که اکنون تخلیه شده و ویران شده‌اند به ارمغان آورده است، اما نه ورود جمعیت روسی که کرملین امیدوار بود. در این روند، درگیری نشان داده است که برخلاف ادعاهای پوتین، اوکراینی‌ها “روس‌های مسحور” نیستند. جنگ همچنین رهبران اوکراینی را مجبور می‌کند که با نیاز دردناک برای انتخاب بین حفظ مردمشان و حفظ سرزمین‌هایشان روبرو شوند.

جنگ روسیه و اوکراین ممکن است نشان‌دهنده شکل کشمکش‌های خشونت‌آمیز آینده باشد، هم داخلی و هم بین‌المللی. این به این دلیل است که بقیه‌ی جهان نیز با فشارها و اضطراب‌های جمعیتی ترسناک دست به گریبان است. به نظر می‌رسد که در همه جا، بقا هویت‌های جمعی در تعادل قرار دارد. کاهش جمعیت‌هایی که تاریخیاً غالب بوده‌اند به نظر می‌رسد در حال آماده‌سازی راهی برای یک شورش از نوع آخرالزمانی است، که توسط ترس ابتدایی از انقراض ملی شعله‌ور می‌شود.

جنگ بین روسیه و اوکراین گاهی به عنوان جنگی متعلق به گذشته، یک جنگ سنتی از نوع فرسایشی توصیف می‌شود. اما آن بسیار رادیکال‌تر و ترسناک‌تر از آن است. این اولین “جنگ سوگواری” مدرن است. احتمال کمی وجود دارد که آخرین باشد.

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://fara.news/?p=15162

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

اخبارمرتبط

کاربران انقلابی فضای مجازی ذیل این هشتگ اقدام به احصا و برجسته سازی ویژگی‌های مطلوب عملکردی و شخصیتی شهید آیت الله رییسی پرداخته‌اند و خط الگودهی به نامزدهای انتخاباتی براساس منش این شهید را دنبال می‌کنند. مضمون پست‌های مرتبط با این هشتگ درصدد ترویج فرهنگ خدمت‌رسانی به مردم، اخلاق مداری انتخاباتی و پرهیز از سیاست‌زدگی در قبال رییس جمهوررآینده است