چه زمانی یک دشمن ممکن است از سلاح هستهای در میدان نبرد استفاده کند؟ و در چه شرایطی، هرچند که اکنون تصور آن سخت است، ممکن است ایالات متحده از یک سلاح هستهای استفاده کند؟ پاسخ نادرست به این سوالات مهم میتواند فاجعهبار باشد. اهمیت پاسخ صحیح به این سوالات با توجه به چندین توسعه نگرانکننده اخیر افزایش یافته است.
چین بهطور قابل توجهی زرادخانه هستهای خود را گسترش میدهد و کره شمالی اکنون از “توسعه فزاینده” سلاحهای هستهای تاکتیکی زمینپایه خبر میدهد. همانطور که تجزیه و تحلیل اخیر توسط مارکوس گارلائوسکاس از شورای آتلانتیک هشدار میدهد، افزایش خطر حملات هستهای محدود یک عنصر مهم از تهدید آینده از سوی چین و کره شمالی را تشکیل میدهد. در همین حال، روسیه با انبار بیش از ۴,۳۰۰ کلاهک هستهای، همچنان به تهدیدات هستهای خود بر سر اوکراین ادامه میدهد، در حالی که ایران در آستانه ساخت سلاحهای هستهای خود قرار دارد.
تفاوت بسیار چشمگیر است. در حالی که ایالات متحده تلاش کرده است تا زرادخانه هستهای خود را کاهش دهد، چین، کره شمالی و روسیه در حال تسریع توسعه سلاحهای استراتژیک و دکترین استفاده از آنها در سطح عملیاتی جنگ هستند. برای مدت طولانی، مسائل هستهای توسط بسیاری از اندیشمندان و کارورزان نظامی و دفاعی آمریکا به عنوان یک “استوانه جداگانه” در نظر گرفته شده است. این عدم تمرکز بر عملیاتهای میدان جنگ هستهای یک کمبود جدی در چگونگی مواجهه ایالات متحده و همپیمانانش با بازدارندگی و آمادگی جنگ است.
این کمبود با مدرنسازی نیروهای هستهای نیروی هوایی و نیروی دریایی ایالات متحده بهتنهایی حل نخواهد شد. به خصوص، ارتش ایالات متحده نیاز به تمرکز بیشتری در این زمینه دارد، گرچه مقداری پیشرفت داشته است. به عنوان بخشی از چرخش کلی آن به عملیاتهای جنگی بزرگمقیاس، ارتش قدمهای اخیر برای افزایش یکپارچگی هستهای-متعارف برداشته است. اما بهطور کلی، ارتش ایالات متحده به اندازه کافی سریع با تهدید واقعی و رو به رشد استفاده از سلاحهای هستهای در میدان نبرد تطبیق پیدا نمیکند. توانایی ارتش ایالات متحده برای جنگیدن و پیروز شدن در میدان نبردی که توسط استفاده دشمن از سلاحهای استراتژیک و هستهای تهدید میشود، باید با تهدیدات کنونی و نزدیک آینده هماهنگ شود.
این کار آسان نخواهد بود. ارتش باید بر یک نسل از غفلت نسبت به آمادگیاش برای مقابله با چنین سلاحهای کشتار جمعی غلبه کند. این غفلت پس از پایان ابتکارات هستهای ریاستجمهوری که در دهه ۱۹۹۰ توپخانه هستهای زمینپایه را خاتمه داد، آغاز شد و پس از حملات ۱۱ سپتامبر و انقطاع ارتش از عملیاتهای جنگی بزرگمقیاس تشدید شد.
مهمتر از همه، اندیشمندان نظامی و دفاعی ایالات متحده باید بر دو تصور غلط عمده که برای مدت طولانی بر اعمال آمریکا تأثیر گذاشته است، غلبه کنند و حمایت برای یکپارچهسازی مانور متعارف و آمادگی ایالات متحده برای مقابله با سلاحهای کشتار جمعی را به تأخیر انداختهاند. نخستین تصور غلط این است که توسعه و آموزش ارتش بر اساس دکترین هستهای خود به اندازهای تحریکآمیز است که باید از آن کاسته شود. تصور غلط دومی، مرتبط با اولی، این است که احتمال استفاده از هستهها در میدان جنگ توسط ایالات متحده یا دشمنانش آنقدر دور است که غیرقابلتصور میباشد. در واقع، هر دو این تصورات غلط آمادگی ارتش برای انجام عملیاتهای رزمی بزرگمقیاس در تمام حوزهها را در محیط کنونی به خطر میاندازد.
تصور غلط اول: آمادگی برای مقابله با سلاحهای کشتار جمعی تحریکآمیز است.
طرفداران این تصور غلط ادعا میکنند که به دلیل این که عواقب جنگ هستهای به طور بالقوه فاجعهباراست، مسیر احتیاطی این است که از اقداماتی که دشمنان مسلح به هستهای را تحریک میکند یا استراتژیهای استفاده سریعتر انها در جنگ را تشویق میکند، پرهیز شود. این دیدگاه نشان میدهد که اندیشمندان نظامی آمریکا تمایل دارند خطرات تشدید را بیشتر از فواید نیروی ارزیابی کنند. در ارزیابی سال ۲۰۲۰، محققان مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی خاطرنشان کردند، “سیاستمداران به شدت به خطر تشدید توجه داشتند … اغلب نگرانیهای خود درباره ریسکهای بالقوه تحریکآمیز را مهمتر از… فایدهای که قابلیتها ممکن است فراهم کنند ارزیابی میکردند.” برخی توصیههای اتاق فکر برای برنامهریزی نظامی کمتر از وسیلههای تحریکآمیز برای ایجاد آمادگی مشترک دفاع میکنند. در برخی موارد، بحث تحریک بیشتر به درخواستهای صلحطلبانه برای خلع سلاح یکجانبه منجر میشود.
این دینامیک کنش-واکنش که اگر تحریک نکنیم، میتوانیم خطر را کاهش داده یا مهار کنیم، برای توسعه هستهای و تشکیل اتحادهای دشمن معتبر نبوده است. دشمن آنچه را که میخواهد هر زمان که میخواهد برای ایجاد مزیت انجام میدهد زیرا آن را به عنوان ثبات راهبردی ارزیابی میکند. ایالات متحده نیز باید قادر به انجام همین کار باشد. تحریک یکی ممکن است آمادگی دفاعی دیگری باشد. به عنوان مثال، پرواز بمبافکنهای هستهای روسیه و چین در ماه جولای نزدیک آلاسکا توسط مقامات آمریکایی به عنوان تحریکآمیز تلقی شد. کارشناسان روسی ادعا کردند که آنها اقدامات خود را صرفاً “به عنوان بخشی از… طرح همکاری نظامی برای سال ۲۰۲۴” و پاسخ به پرواز B-52 آمریکا در فنلاند دیدند.
اگر منطق تحریک پیروز شود، نیروی زمینی امتیاز مانور را از دست میدهد، زیرا مانوری برای مقابله با سلاحی که دشمن دارد، دکترین استفاده برای آن وجود دارد و برای بقا و مقاومت در برابر آن آموزش دیده است، ایجاد نمیکند. نیروی زمینی که قادر به مانور نیست، نمیتواند زمین یا اهداف را تصرف کند. به عبارت دیگر، نمیتواند در نبردها پیروز شود. از دست دادن مانور قطعاً به شکست در میدان جنگ منجر میشود.
تصور غلط دوم: استفاده از هستهها غیرقابل تصور است
یک دیدگاه دیگر و موقف سیاست ایالات متحده این است که جنگ هستهای نمیتواند برنده شود و هرگز نباید درگیر شد. به عنوان یک بیانیه کلی امید و منظر دیپلماتیک، این دیدگاهی شریفانه است. دیگران فکر میکنند که آمادهسازی برای استراتژیهای روز آخرت هدر دادن است یا سلاحهای هستهای بعید است که در هر درگیری نزدیک آینده استفاده شوند. با این منطق، بالاترین اولویت برای نیروی زمینی نیروهای مسلح ایالات متحده اطمینان از برتری متعارف است.
آیا این واقعگرایانه است؟ استراتژی اعلام شده و اولویت سرمایهگذاری نظامی کره شمالی در سلاحهای هستهای است. آیا سناریوی معتبری وجود دارد که در آن رژیم اگر به صورت وجودی تهدید شود از استفاده از سلاحهای هستهای (و شیمیایی) اجتناب کند؟ یا چین را در نظر بگیرید که بازی نهایی هستهای خود را فاش نکرده است. آیا هدف برابری است یا چیزی بیش از آن؟ در یک جنگ بزرگ احتمالی با چین، ایالات متحده چقدر میتواند مطمئن باشد، وقتی که خون هزاران نفر ریخته میشود و خزانههای ملی تهی میشود، که سلاحهای هستهای به مهمترین موضوع تبدیل نخواهند شد؟ روسیه نیز تهدید به استفاده از سلاحهای هستهای میکند اگر دشمنان از خطوط قرمزی که توانایی آن برای دستیابی به اهداف را تحت تأثیر قرار میدهند، عبور کنند.
سخت است باور کنیم که عملیاتهای رزمی بزرگمقیاس در برابر دشمن مجهز به هسته، اگر هدف پیروزی باشد، به هستهها متوسل نمیشوند. محاسباتی که ایالات متحده در آگوست ۱۹۴۵ برای پیروزی در جنگ با ژاپن امپراتوری انجام داد، همانی است که امروزه جنگجویان استفاده میکنند. البته یک مسیر دیگر ممکن است و آن نتیجهای است که ایالات متحده در جنگ کره پذیرفت. تصمیم آنزمان این بود که از سلاحهای هستهای استفاده نشود و بنابراین جنگ را نبرد. نُبردن ممکن است در جنگ بزرگ بعدی دولت با دولت گزینه قابل قبولی نباشد.
زمان اقدام فرا رسیده است
اگر این تصورات غلط ادامه یابند، ایالات متحده به سمت آسیبپذیری یکجانبه حرکت میکند. این نتیجه کمدردسترسترین و خطرناکترین راه برای کاهش استفاده از سلاحهای هستهای در سطح عملیاتی جنگ است. اگر تحریک مایه نگرانی ایالات متحده است، این کشور در طرف نادرست منحنی تشدید قرار دارد. اگر ایالات متحده باور دارد که سلاحهای هستهای ابزارهایی وحشتناک برای استفاده هستند، پس باید چگونه فکر کردن شبیه به دشمنان خود را بیاموزد که اظهار میکنند از استفاده از سلاحهای هستهای نمیترسند و زرادخانههایی برای پشتیبانی از ادعاهای خود میسازند.
اکنون زمان آن است که ارتش آمریکا این تصورات غلط را در هم بشکند و استراتژیهای نهادی و برنامههای عملیاتی آیندهنگر توسعه دهد. آمادگی ارتش برای بقا در حمله هستهای و باقیماندن در حالت تهاجمی، بخشی ضروری از واکنش دفاعی به قابلیتهای دشمن است. تقریباً محتمل و امکانپذیر است که یک نیروی زمینی مجبور به عملیات در محیطی هستهای در برابر دشمنانی که سلاحهای هستهای دارند، باشد. در برابر قدرتمندترین دشمنان دولتی که توسط رهبران ایالات متحده شناسایی شدهاند، روسیه و چین هرکدام دارای قابلیتهای قدرت زمینی گسترده و بزرگ، از جمله قابلیتهای هستهای انعطافپذیر و درهمآمیخته، هستند.
ارتش ایالات متحده برای حل کامل این مسئله به تعهد مقتدرانهای در طول زمان نیاز دارد، اما سه گام باید هرچه زودتر برداشته شود.
اول، ارتش ایالات متحده باید استراتژی و برنامه یکپارچهسازی متعارف-هستهای (CNI) ستاد فرماندهی وزارت ارتش را اجرا و منابع مالی آن را تأمین کند: استراتژی CNI با یک برنامه اجرایی همراه، اولین گام اساسی برای اطمینان از این است که رهبران ارشد ارتش قادر به ارائه راهنمایی، هماهنگی منابع، و نظارت بر اجرای روشها و منابع در این مسئله باشند. این فرآیندی را آغاز خواهد کرد که از طریق آن واحدها و سربازان ارتش میتوانند به درستی آموزش ببینند و با تجهیزات ضروری موردنیاز برای جنگ و پیروزی در میدانی که بهکارگیری سلاحهای هستهای و آلودگی هستهای را در بر دارد، آشنا شوند. ارتش ایالات متحده باید اجرای استراتژی و برنامه CNI را به HQDA G3/5/7 اختصاص دهد تا آن را به عنوان یک ویژگی کلیدی در برنامه کمپین ارتش و اولویتهای مدرنسازی ارتش، دو محرک اصلی آمادگی و کشندگی ارتش، قرار دهد و همچنین پیگیری منظم پیشرفت توسط وزیر ارتش و رئیس ستاد ارتش را تضمین کند.
گام دوم این است که حملات هستهای دشمن را در سناریوهای عملیاتهای رزمی بزرگمقیاس متعارف گنجانده شود. برای ارتش، این کار باید در بازیهای جنگی فراگیر و تمرینات در سطح لشکر/سپاه/تئاتر و همچنین در مراکز آموزش رزمی ارتش انجام شود تا اطمینان حاصل شود که مهارت در مقابله با چنین سلاحهای کشتار جمعی به سطوح تاکتیکی نیروها یعنی لشکرها و گردانها میرسد. فرماندهی آموزش و دکترین ارتش و فرماندهی نیروهای ارتش باید این آموزش را سازماندهی و رهبری کنند.
سوم، رهبران ارتش باید اصرار کنند که تصمیمگیریهای مشروط که پیمانکاران را از رعایت الزامات بقا در برابر هستهای برای توسعه تجهیزات و خودروها معاف میکند، توسط دفتر وزیر ارتش انجام شود و نه تفویضکرده شود. تفویض خطر میکند که معافیتها برای تسریع یا کاهش هزینهها بدون درک کامل از تبعات تهدیدات استراتژیک و عملیاتی صادر شوند.
استفاده هستهای در میدان جنگ، تهدیدی واقعی و فوری است که ارتش، به عنوان رهبر نیروهای مشترک ایالات متحده در خشکی، باید با آن روبهرو شود تا بتواند هدف خود یعنی “جنگیدن و پیروز شدن در جنگهای ملی” را برآورده کند.
سرلشگر بازنشسته “برد گرایکه”، ارتش ایالات متحده، دکترا، همکار ارشد غیرساکن در ابتکار امنیتی هند و اقیانوسیه در مرکز اسکاکرافت برای استراتژی و امنیت شورای آتلانتیک است.
دونا ویلت، دکترا، پیشتر به عنوان استراتژیست هستهای ارتش و رئیس بخش عملیات هستهای و CWMD ارتش خدمت کرده است.