پس از خروج ناگهانی بشار الاسد، رهبر برکنار شده سوریه، تنها چیزی که قطعی است این است که هم گروه سابق مخالف اسلامی به رهبری هیئت تحریر الشام (HTS) و هم مردم سوریه با یک انتقال عظیم روبرو هستند. این پایان شروع جنگ داخلی خونین است، نه آغاز پایان آن، زیرا سوریه – آزاد از اسد – تلاش میکند مسیر خود را پیدا کند، علیرغم اختلافات اجتماعی و مذهبی قابل توجه و حضور بسیاری از گروههای مسلح.
سوریه پس از به دست آوردن استقلال از حکومت محدودکننده و استبدادی فرانسه، تحت یک سری حکومتهای کوتاهمدت و ناپایدار قرار گرفت، بیش از پنجاه سال حکومت بیرحم خانواده اسد را تحمل کرد و سرانجام به جنگ داخلی کشیده شد. سوریه به دلیل وجود جوامع قومی و مذهبی مختلف، برای دستیابی به ثبات خارج از حکومت استبدادی با موانعی در راه تشکیل ائتلاف مواجه است. اما اگر یک ائتلاف اسلامی به رهبری HTS بتواند در این محیط قدرت را تثبیت کند، این امر بیانگر یک تحول عظیم در کشوری خواهد بود که به مدتها از بیثباتی رنج برده و پیامدهای قابل توجه منطقهای خواهد داشت.
وعدههای شکسته و یک ملت تقسیمشده
جمهوری عربی سوریه، همانطور که امروز وجود دارد، عمدتاً بر اساس مرزهای سرزمینی بنا شده که طی حاکمیت فرانسه از ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۶ تعیین شد. بریتانیا و فرانسه – پیشبینی پیروزی بر عثمانی در جنگ جهانی اول و مشتاق برای کسب غنایم جنگی به امپراتوریهای استعماری خود – سوریه را بین خود تقسیم کردند: شمال سوریه را به فرانسه و جنوب را به بریتانیا، و وعدههای جنگی به اعراب برای ترویج استقلال آنان در صورت قیام علیه حکمرانی عثمانی در جریان جنگ را شکستند.
فرانسه همچنین منطقه خود را تقسیم کرد و لبنان – با بیشتر سواحل مدیترانه شمال سوریه – را به عنوان یک قیمومت جداگانه اداره نمود و بخشی دیگر از سواحل را در اطراف شهر اسکندرون به جمهوری مستقل جدید ترکیه واگذار کرد. مرزهایی که قدرتهای اروپایی قبل و در طول قیمومت سوریه ترسیم کردند، نه تنها جوامع قومی و مذهبی را تقسیم کرد، بلکه تقسیمبندیهایی که وجود داشتند را نهادی کرده و تشدید کرد.
اکثریت سنی، که بیش از دو سوم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، از قومیتهای مختلف از جمله عربها، کردها، ترکمنها و دیگران تشکیل شده است. یکسوم جمعیت کشور از مسیحیان، مسلمانان شیعه و علوی، و همچنین جوامع کوچکتر دروزی و یهودی و دیگران تشکیل شده است.
علاوه بر این، مراکز فرهنگی، آموزشی، و ملیگرایی عربی – شهرهایی همچون بیروت، دمشق و بغداد – همگی در کشورهای مختلف پایان یافتند. مرزهای مصنوعی روابط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی را نادیده گرفت و زمینه را برای بسیاری از درگیریها و مبارزات هویتی که همچنان منطقه را شکل دادهاند، فراهم کرد.
فرانسه کار چندانی برای ساخت نهادهای دولتی لازم برای جمهوری محدود سوریه پس از کسب استقلال در سال ۱۹۴۶ انجام نداد. دولت جدید در ۲۴ سال بعدی با بیست و یک حکومت مواجه شد، تا زمانی که حافظ الاسد در سال ۱۹۷۰ در یک کودتای درون رژیمی قدرت را به دست گرفت.
دهههای سرکوب
هرچند حافظ سطحی از ثبات را که قبلاً در سوریه ناشناخته بود، معرفی کرد، اما دولتی به شدت استبدادی در منطقه ایجاد کرد. رژیم اقلیتی او – که توسط فرقه علوی مذهب اسلام که شقه شدهاند، تسلط داشت – نقش مسلمانان سنی، که بیشتر جمعیت سوریه را تشکیل میدادند، در سیاست و خدمات امنیتی را به شدت محدود کرد. چالشی از سوی اخوانالمسلمین سوریه در سال ۱۹۸۲ با سرکوبهای بیرحمانه مواجه شد که منجر به تخمیناً دهها هزار نفر کشته و تبعید این سازمان شد.
سرکوب حافظ ال اسد از اخوانالمسلمین فیلمنامهای برای تلاشهای بعدی پسرش بشار الاسد برای خاموش کردن تظاهراتی که قیام سوریه در سال ۲۰۱۱ را آغاز کرد، آماده کرد: تمام عناصر مخالف را به عنوان افراطگرایان اسلامی اعلام کرد و منابع امنیت دولتی را برای نابود کردن آنها بسیج کرد. هرچند اسلامگرایان رادیکال، از جمله عناصر القاعده و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در نهایت مبارزات خودشان را علیه رژیم انجام دادند، قیام مردمی اولیه ایدئولوژیک نبود و واکنش بیش از حد اسد بود که آن را به یک درگیری داخلی تبدیل کرد که کل کشور را فرا گرفت.
این تلاش حافظ برای محافظت از علویها در برابر یک سازماندهی مجدد انتقامی اجتماعی پس از مرگش بود که او را بر آن داشت تا پسرش را به عنوان رئیسجمهور نصب کند. قابل توجه است که بشار اولین انتخاب حافظ برای جانشینی نبود. سالها آمادهسازی پسر بزرگترش باسل بیثمر بود هنگامی که او در یک حادثه اتومبیل کشته شد، و بدین ترتیب بشار چشمپزشک به عنوان رئیسجمهور پس از مرگ حافظ در سال ۲۰۰۰ معرفی شد. باوجود صحبتهایی درباره آزادی سیاسی و اقتصادی، رژیم جوانتر اسد بیرحم و دزدسالار بود. این بیرحمی بود که در نهایت به تظاهرات، و جنگ داخلی انجامید و باعث سقوط رژیم شد. سرکوب بیرحمانه دولت اسد علیه کودکانی که در سال ۲۰۱۱ در شهر جنوبی درعا به نقاشی گرافیتی ضد رژیم پرداختند و تحت شکنجه و بدرفتاری قرار گرفتند، یکی از حوادث سرکوب بود که جرقه جنگ داخلی تقریباً چهارده ساله را زد که سرانجام به عزل اسد منجر شد.
روسیه، ایران و گروه نظامی حزبالله لبنان در بخشهای مقدماتی جنگ به نمایندگی از رژیم جنگیده بودند. اما زمانی که HTS حمله خود را در نوامبر آغاز کرد، هیچیک از این متحدان قادر به واکنش سریع نبودند، زیرا آنها همگی با دیگر درگیریها ضعیف شده بودند و برای تخصیص منابع به رژیم اسد توان بالایی نداشتند. بشار و خانوادهاش اکنون در روسیه پناه گرفتهاند، در حالی که مسکو با HTS مشغول مذاکره است تا پایگاههای نظامی خود را در سوریه حفظ کند.
پیامدهای بینالمللی
اینکه آیا ائتلاف اسلامی به رهبری HTS قادر خواهد بود قدرت را بر کشور تثبیت کند، پیامدهای منطقهای قابل توجهی دارد. اگر چنین کند، تهران یک متحد سرسخت و یک پیوند در خط زمینی به جامعه شیعه لبنان را از دست میدهد. اسد که به سابق عراقی، صدام حسین، تحقیر آمیز مینگریست، در حدی که در جنگ ایران و عراق سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ از ایران حمایت کرده بود و همیشه میتوان روی سوریه حساب کرد که از سیاستهای منطقهای ایران حمایت کند. با یک دولت سوریه که دیگر دوست ایران نیست، توانایی تهران در حمایت از حزبالله به مراتب پیچیدهتر خواهد شد.
اسرائیل، که سوریه را به خاطر تبدیل شدن به معبری برای حمایتهای ایران به حزبالله در لبنان مورد حمله قرار داده است، ممکن است بیابد که اسلامگرایان سنی رادیکال هم به همان اندازه خطرناک و همانقدر متعهد به نابودی اسرائیل هستند که شیعیان حزبالله. مرزهای اسرائیل با هر دو، لبنان و سوریه، تقریباً پنجاه مایل طول دارند، اما هیچ قطعنامهای از شورای امنیت سازمان ملل، هرچند که ضعیف اجرا شده باشد، مکلف به ایجاد یک منطقه حائل در طول منطقه مرزی در سوریه نمیباشد، همانطور که قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل در لبنان دارد. در نهایت، باید به یاد داشت که تنها ایالات متحده حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان را به رسمیت میشناسد، که به طور بینالمللی بهعنوان قلمرو سوری اشغالشده در جنگ عرب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ شناخته میشود. در واقع، قطعنامه ۴۹۷ شورای امنیت سازمان ملل بهصراحت اعلام میکند که تصمیم اسرائیل برای اعمال قوانین، صلاحیت و اداره خود در بلندیهای جولان اشغالشده سوریه باطل و بیاثر قانونی بینالمللی است.
ترکیه، تحت رژیم حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان، که به نهادهای اسلامی جهانی نزدیک شناخته میشود، احتمالاً از یک رابطه با رژیم جدید بهره خواهد برد، زیرا از مدتها حمایت از عناصر مخالف سوریه را نشان داده و نسبت به باقیماندن اسد در قدرت بیقرار بوده است. آنکارا به دنبال باقی ماندن در سوریه خواهد بود تا میلیونها پناهنده سوری که در حال حاضر میزبانی میکند، بازگشت دهند و به مقابله با واحدهای مدافع مردمی کرد (YPG) بپردازد، سازمانی که به دلیل پیوندهای خود با حزب کارگران کردستان (PKK)، که هر دو ترکیه و ایالات متحده آن را به عنوان یک سازمان تروریستی شناختهاند، یک گروه تروریستی خطرناک میداند.
شرکای عرب اصلی ایالات متحده – مصر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی – همه مواضع خصمانهای علیه اسلامگرایان از زمان قیامهای بهار عربی در سال ۲۰۱۰-۱۱ اتخاذ کردهاند و رژیم جدید سوریه ممکن است در جلب پذیرش یا حمایت از دیگر دولتهای عرب دچار مشکل شود. قطر، با این حال، اغلب به حمایت از گروههای اسلامی که از سوی همسایگان عرب آن فراتر از حد تصور تلقی میشوند، متهم شده و دوحه ممکن است فرصت را برای برپاکردن جایگاه خود در منطقه با حمایت از رژیم جدید به رهبری HTS ببیند.
حقوق اقلیتها
در حالی که نمیتوان گفت که جمهوری عربی سوریه، همانطور که توسط قدرتهای استعماری اروپایی ترسیم شده، هرگز فرصتی برای ثبات نداشته است، اگر سیستم نوظهور دولت به رهبری اسلامگرایان هیئت تحریر الشام (HTS) بتواند خود را تثبیت کند، پیامدهای مشکلات داخلی سوریه را نیز به همراه خواهد داشت. در داخل سوریه، تقسیمبندیهای داخلی بین سوریها و منافع خارجی در شکلگیری آینده کشور تهدید میکنند که این لحظهی فعلی را به یک وقفه در جنگ داخلی تبدیل کنند، نه پایان آن. هرچند دولت نوظهور تحت سلطه HTS هنوز نتوانسته است اقتدار خود را تثبیت کند، انتظار زیادی نمیرود که بهعنوان یک دولت اسلامگرای سنی، بتواند حقوق مدنی شیعیان دوازده امامی، علویان، دروزیها و دیگر گروههایی که عموماً بهعنوان گروههای مذهبی انحرافی در میان جوامع با اکثریت سنی شناخته میشوند و اغلب تبعیضزده میشوند، را تضمین کند.
در سوریه، انواع مختلفی از اسلامگرایان وجود دارد، چه در داخل و چه در خارج از ائتلاف HTS، از جمله جیبهای داعش. عناصر ارتش سوریه ممکن است هنوز به یک شورش تبدیل شوند، همانطور که در کنار عراق پس از سقوط رژیم بعثی حسین در سال ۲۰۰۳ اتفاق افتاد. اقلیتها، بهویژه علویان، ممکن است انتخاب کنند که برای محافظت از آینده خود در برابر دشمنی سنی بالفعل مبارزه کنند.
سوریهای کرد، که مدتها از رژیم در حال خروج بینصیب مانده بودند، مسلح هستند و در برابر سایر گروههای مسلح توانایی نمایشی از خود نشان دادهاند.
در نهایت، هرچند ایالات متحده عمدتاً از دخالت مستقیم در گذار سوریه دوری میکند، روسیه، ایران و ترکیه همگی منافع عمدهای در تلاش برای شکلدهی به مسیر کشور به نفع خود دارند.
با توجه به تاریخ طولانی سودانی از تقسیمات مذهبی در سوریه، حضور چندین جناح مسلح در کشور و تمایلات قدرتهای خارجی برای شکلدادن به پیامدهای سرنگونی رژیم اسد، ممکن است پیروزی سریع HTS و متحدان آن فقط پایانی برای یک مرحله از جنگ داخلی سوریه باشد، نه پایان درگیری.
امیر عصمار استاد مشاور مسائل خاورمیانه در دانشگاه ملی اطلاعات است. او پیشتر مدیر ارشد و تحلیلگر مسائل خاورمیانه و تروریسم در وزارت دفاع ایالات متحده بوده است.
نظرات بیانشده متعلق به نویسنده است و به معنای تایید از سوی دفتر مدیر اطلاعات ملی یا هر آژانس دیگر دولت ایالات متحده نیست.