نوشته مایکل روبین
منتشر شده در Middle East Forum Observer
۲۲ اکتبر ۲۰۲۴
بین اکتبر ۲۰۲۳ و اکتبر ۲۰۲۴، جمهوری اسلامی بیش از ۸۰۰ نفر را اعدام کرده است. این که اکثر این اعدامها در دوره ریاست جمهوری یک اصلاحطلب اتفاق افتاده، نباید کسی را متعجب کند. در طول تاریخ ۴۵ ساله جمهوری اسلامی، اعدامها در دورههای حکومت اصلاحطلبان افزایش مییابد.
اگر نسبت احتمالی بین اصلاحطلبی در ایران و اعدامها متعجبکننده باشد، احتمالاً به دلیل برداشت نادرست و رایج از سیاست ایران است که در واشنگتن و پایتختهای اروپایی وجود دارد. زمانی که جیک سولیوان، که در آن زمان دستیار جوانی برای وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون بود، به پیشنهاد عمان برای میانجیگری با اصلاحطلبان ایرانی پاسخ مثبت داد، گامی نو برداشت، اگرچه نه به طریقی که او تصور میکرد. عمانیها مدتها به دنبال این بودند که آمریکاییها را به دیپلماسی با جمهوری اسلامی ترغیب کنند. مقامات سابق آمریکایی پیشنهادهای میانجیگری عمانی را رد کرده بودند زیرا تشخیص میدادند که ایرانیان در سمت دیگر قدرتی بر سیاست امنیتی رژیم ندارند. آنچه سولیوان را از پیشینیانش متمایز کرد، سادهلوحیاش نسبت به مقامات ایرانی بود.
سولیوان به روایت نبرد بین سختگیران و اصلاحطلبان در رژیم ایرانی باور داشت که میتواند به طور معناداری پارامترها و سیاستهای جمهوری اسلامی را تغییر دهد. سولیوان و همفکرانش در دولت اوباما و سپس در دولت بایدن بر این باور بودند که اگر سخاوت روحی نشان دهند و به ایرانیان ثابت کنند که تعامل باعث ترقی میشود، توازن قدرت ممکن است به نفع اصلاحطلبان تغییر کند.
در ریشه این نظریه دو فرض نادرست وجود دارد. اول این که تفاوت بین اصلاحطلبان و سختگیران ایرانی در سیاست نیست، بلکه در تاکتیکها است. طی دو سال گذشته، من در مجامعی با رئیسجمهور ایران در سازمان ملل شرکت داشتهام. رئیسجمهور سختگیر، ابراهیم رئیسی، و جانشین اصلاحطلب او، مسعود پزشکیان، در بحثهای خود به نکات مشابهی اشاره کردند؛ تفاوت آنها در سبک بود نه در محتوا، با این که پزشکیان بهطرزی هوشمندانهتر سخنان خود را برای مخاطبان غربی طراحی میکند. به همین ترتیب، در جریان اعتراضات جنبش «زن، زندگی، آزادی»، حتی یک اصلاحطلب ایرانی استعفا نداد به دلیل یک دلیل ساده: آنها بهطور کامل از رژیم تئوکراتیک ایران حمایت میکنند. در واقع، سولیوان فریب یک بازی پلیس خوب، پلیس بد را خورد.
باور نادرست دوم سولیوان این بود که رایدهندگان ایرانی اهمیتی دارد. در واقعیت، نظرسنجیها نشان میدهد که دوگانگی سختگیر-اصلاحطلب فقط حدود یکچهارم جمعیت را منعکس میکند؛ ۷۵ درصد دیگر جمهوری اسلامی را رد میکنند. مردم ایران تحت سرکوب رژیم زندگی میکنند؛ آنها به اندازه بسیاری از آمریکاییها درباره دشمنی که با آن مواجهاند naive نیستند، زیرا هر روز با تحقیرهای کوچک آن روبهرو میشوند. رایدهندگان ایرانی نمیتوانند بهطور معناداری سیاست را تغییر دهند، زیرا سیاستهایی که ایرانیان بیشتر با آنها مخالف هستند، در جمهوری اسلامی تعبیه شدهاند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای جلوگیری از مناظره یا اعتراض معنادار وجود دارد.
هنگامی که محمد خاتمی در انتخابات ۱۹۹۷ پیروز شد، در غرب اشتیاق زیادی ایجاد شد، بهویژه بعد از دعوت او به «گفتگوی تمدنها». همانطور که دستیاران ارشد او بعداً اعتراف کردند، او هرگز صادق نبود. اصلاحطلبان ایرانی اغلب دیپلماسی را به عنوان یک استراتژی جنگ نامتقارن به کار میبرند تا دست حریفان خود را ببندند در حالی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دنبال ارتقای قابلیتهای نظامی ایران است. مبادا مردم ایران به این افسانه باور کنند، رژیم همزمان با لفاظیهای اصلاحطلبان اعدامها را افزایش میدهد. به همین دلیل است که اعدامها تحت خاتمی دو برابر شد. اگر هواداران خاتمی میخواستند رهبر خود را از مسئولیت مبرا کنند، باید به بیقدرتی او نسبت به رژیم اذعان کنند. اعدامها همچنین تحت حسن روحانی، که توسط بسیاری در غرب به عنوان یک میانهرو شناخته میشود، به سطح رکوردی افزایش یافتند.
تیم بایدن ممکن است بخواهد اصلاحطلبان جمهوری اسلامی را تشویق کند، بدون آگاهی از این که سپاه پاسداران برای جلوگیری از موفقیت اصلاحات نیمهری در نظر گرفته شده است. با این حال، اعمال پیامدهایی دارند. با ناز کردن به اصلاحطلبان، جو بایدن و دستیارانی مثل سولیوان نه تنها ممکن است فضای بیشتری برای ایران برای دستیابی به برهم زدن هستهای فراهم کنند، بلکه ممکن است تعداد بیشتری از ایرانیان را به چوبه دار محکوم کنند.
بیتردید، خود رژیم ایرانی مسئولیت نهایی اعمال خود را بر عهده دارد، اما ناتوانی بایدن و سولیوان در درک صحیح ایران یا شناسایی الگوهای سابقهای آنها را از نظر اخلاقی مقصر میسازد.