در دوره دوم ریاست جمهوری، دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب، مسئول خواهد بود که مشارکت اقتصادی ایالات متحده و رهبری آن در جهان را بازسازی کند، با تمرکز بر امنیت ملی. امروزه، امنیت ملی و روابط اقتصادی به طور جداییناپذیری به هم مرتبط شدهاند. این امر مستلزم یک پارادایم جدید برای روابط اقتصادی بینالمللی ایالات متحده است، که به ویژه باید به این نکته توجه کند که کدام شرکای تجاری متحد، دشمن یا دولتهای بیطرف هستند. دوران تجارت جهانی بیقید و شرط خاتمه یافته است و جهان وارد یک چشمانداز اقتصادی جدید و پیچیده از نظر ژئوپلیتیکی شده است. این تحول به معنای پایان تجارت جهانی نیست — تجارت کلی ممکن است همچنان رشد کند زیرا تعداد بیشتری از اقتصادهای نوظهور به اقتصاد جهانی ادغام میشوند — اما احتمالاً تجارت را در مسیر جدیدی هدایت میکند.
در این عصر اقتصادی جدید، ایالات متحده منافع زیادی در مقاومت اتحادیههای اقتصادی میان کشورهایی دارد که به صورت ذهنی همفکر هستند — شبیه به بلوکهای امنیتی — که نقشی محوری در تعیین رفاه و امنیت ملی همه طرفهای درگیر ایفا خواهند کرد. وزن اقتصادی ترکیبی ایالات متحده، اتحادیه اروپا (EU)، ژاپن و بریتانیا از نیمی از تولید ناخالص داخلی جهان فراتر رفته و به مراتب از محور چین-روسیه-ایران-کره شمالی بیشتر است. این مزیت با همکاری شرکای هند و اقیانوس آرام ایالات متحده همچون هند و استرالیا افزایش مییابد. برای استفاده از این مزایا، ایالات متحده باید اتحادیههای اقتصادی را با تعمیق توافقات بخشی، هماهنگی نزدیک بازارهای مالی، توسعه مشترک قوانین و استانداردها برای فناوریهای آینده و تقویت تلاشهای مشترک برای تقویت روابط تجاری با کشورهای جنوب جهانی تقویت کند.
پایان یک دوران
نگرانیهای امنیت ملی ایالات متحده و متحدانش را وادار کرده است که سیاستهای صنعتی را با هدف حفاظت از بخشهای حیاتی اتخاذ کنند. ایالات متحده و چین در حال اجرای کنترلهای صادراتی بر روی بازارهای یکدیگر هستند. ناتوانی سازمان تجارت جهانی در مهار رویههای مرکانتیلیستی چین و تحریفهای بازار که بر اقتصادهای سراسر جهان تأثیر میگذارد، اعتبار آن را در هدایت تجارت جهانی کاهش داده است. این تغییر، خاتمه دوران جهانیسازی بیقید و شرط را که در چهار دهه گذشته اقتصاد جهانی را تقویت کرده بود، مشخص میکند. در اوج آن دوران، بازارهای مالی و شرکتهای چندملیتی که از انتقال تولید به مناطق با هزینه کمتر بهره میبردند، به شدت رونق گرفتند. با این حال، موفقیت آنها اغلب با جابهجایی اقتصادی قابلتوجه در چشمانداز اقتصادی داخلی ایالات متحده همراه بود — مشکلی که از سوی رهبران دولتی و خصوصی نادیده گرفته شد.
به ویژه، صنایع ایالات متحده و اروپا بر گسترش بازارها و زنجیرههای تأمین در کشورهایی متمرکز شدند که از آن زمان به عنوان قدرتهای دشمن اصلی ظهور کردهاند، مانند چین و روسیه. این آسیبپذیری بهوضوح در وابستگی انرژی اروپا به روسیه و اتکای غرب به چین برای کالاهای تولیدی کلیدی، مواد معدنی حیاتی و بازارها مشهود بود. اما این دوران پایان یافته است و نحوه تغییر جهت سیاستهای تجاری ایالات متحده و متحدانش پیامدهای بسیار مهمی خواهد داشت. ترامپ پیشتر صریحاً درباره هزینههای جابهجایی اقتصادی ناشی از جهانیسازی بیقید و شرط و خطر اتکای نسنجیده به دشمنان برای بخشهای اقتصادی حیاتی مانند انرژی اظهار نظر کرده است.
چگونه ایالات متحده میتواند در عصر اتحادهای اقتصادی رهبری کند
همانطور که عصر جهانیسازی بیقید و شرط رو به پایان است، ایالات متحده و متحدانش ممکن است با ورود به دورهای از سیاستهای صنعتی ناسازگار، تورم، و حمایتی مواجه شوند. امواج گذشته حمایتگرایی واکنشی و سیاستهای صنعتی کوتهبینانه، مانند تعرفههای اسموت-هالی در ایالات متحده و متقابل آنها در اروپا طی دورههای بینالمللی، منجر به افت اقتصادی و بیثباتی سیاسی شد. برای ایالات متحده و کشورهای همفکر، اولویت دادن به عملگرایی و منافع مشترک به جای مصلحتهای سیاسی و فرصتطلبی میتواند به شکلگیری واقعیتهای اقتصادی به نفع جمعی کمک کند. زمانها نیاز به رهبری و هماهنگی دقیق ایالات متحده دارد.
همانطور که اقتصاد جهانی به خطوط ژئوپلیتیکی پیچیدهتر میشود، ممکن است تبادلات اقتصادی به سه دسته کلی تقسیم شود. اول، ایالات متحده و متحدانش ممکن است تلاش کنند از چین در زمینه نیمهرساناهای با عملکرد بالا و فناوریهای پیشرفته بهطور کامل جدا شوند. دوم، آنها ممکن است صنایع حیاتی را به منظور کاهش وابستگی به چین کاهش خطر دهند، به ویژه در بخشهایی مانند وسایل نقلیه الکتریکی، مواد معدنی حیاتی، باتریها و فناوریهای پاک. سوم، تجارت کلی در کالاهای غیر استراتژیک، مانند محصولات مصرفی، ممکن است تا حد زیادی به شکل سابق ادامه یابد.
عقل سلیم، منافع ملی، و واقعگرایی میطلبد که واشنگتن بهطور نزدیک با اتحادیه اروپا، بریتانیا و ژاپن همکاری کند تا این اقتصاد جهانی پیچیده را به نفع مشترک شکل دهد. این امر نیازمند همکاری در زمینههایی است که مناسب جداسازی و کاهش خطر از مرکانتیلیسم چینی، و همچنین همسویی در تعرفهها، سیاستهای صنعتی هدفمند، مالکیت فکری و استانداردهای اقتصاد دیجیتال و فناوری پیشرفته است.
توافقات بخشی میان ایالات متحده، اتحادیه اروپا، بریتانیا و ژاپن – پوششدهنده حوزههایی مانند نیمهرساناها، مواد معدنی حیاتی، داروسازی، هوش مصنوعی، و تولید دفاعی – نویدی بزرگ برای تقویت امنیت اقتصادی دارد. ابتکارات اولیه، مانند گروه کاری زنجیرههای تأمین ایمن ایالات متحده–اروپا، همکاری تولید دفاعی AUKUS (استرالیا-بریتانیا-ایالات متحده)، و توافق پیشنهادی مواد معدنی حیاتی ایالات متحده–اتحادیه اروپا، گامهایی در این راستا هستند. با این حال، تعهدات بخشی قویتری مورد نیاز است. به همین ترتیب، هماهنگی نزدیکتر بازارهای مالی میان ایالات متحده، اتحادیه اروپا، بریتانیا و ژاپن، با ورودی اضافی از هند، میتواند سرمایه را به اقتصادهای قابل اعتماد هدایت کرده و به دشمنان همان مزایا را نداد.
یک استراتژی اقتصادی واحد از سوی ایالات متحده و متحدانش بهتر قادر به پاسخگویی به آرزوهای اقتصادی جنوب جهانی است. ایالات متحده و متحدانش باید تلاشهای هماهنگ را برای ادغام بیشتر اقتصادی بهویژه با کشورهای آفریقایی پیش ببرند. در غیاب هماهنگی بیشتر، اقدامات فردی این متحدان ممکن است برای مقابله نقش چین به عنوان شریک تجاری اصلی بیش از ۱۲۰ کشور، که بسیاری از آنها در جنوب جهانی هستند، کافی نباشد.
یک اقتصاد جهانی پیچیده نیازمند تعهدی تازه به اتحادهای دیرینه با مزایای جمعی قابل اثبات است. این عصر جدید، هماهنگی اقتصادی بیشتری میان ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ژاپن و بریتانیا را میطلبد و در را برای پیوستن هند هنگام آمادگی آن باز میگذارد. تاکنون محور چین-روسیه-ایران-کره شمالی عزم بیشتری برای به چالش کشیدن اتحادهای به رهبری آمریکا نشان داده است. ایالات متحده خوششانس است که متحدان قویای همچون اتحادیه اروپا، ژاپن، بریتانیا و استرالیا، در کنار دیگران، دارد و باید این شراکتها را به بهترین نحو ممکن اهرم کند. اجازه دادن به رقابت دروناتحادیهای برای رقیق کردن یا تضعیف همبستگی در برابر دشمنان مشترک بیخردانه خواهد بود.
لحظه کنونی نیازمند رهبری ایالات متحده در ساخت یک ائتلاف قدرتمند و واقعگرا از شرکای اقتصادی است تا با چین مصمم و متحدان آن مقابله کند. بدون شک، تلاطمهایی در پیش خواهد بود، اما غریزه معاملهگری ترامپ فرصتی برای ایالات متحده برای رهبری در عصر اتحادهای اقتصادی فراهم میکند. هیچ راه بهتری برای تحقق وعده او برای «عظیمساختن دوباره آمریکا» وجود ندارد جز اینکه با استفاده از مزایای طبیعی بینظیر، ایالات متحده و متحدانش را بر دشمنانی همچون چین و روسیه ترجیح دهد.
کوش آرحا رئیس انجمن آزاد و باز هند و اقیانوس آرام و پژوهشگر ارشد مقیم در مرکز جهانی چین و مؤسسه دیپلماسی فناوری کرچ در دانشگاه پوردو است.
یورن فلک مدیر ارشد مرکز اروپا در شورای آتلانتیک است.